سردار پاسدار حسین ساجدی نیا کیست ؟


سردار سرتیپ دوم پاسدار حسین ساجدی نیا (رفیق گرمابه و گلستان و همشهری سردار رادان ) که به فرماندهی پلیس فاتب ( فرماندهی انتظامی تهران بزرگ ) منصوب شده است تا چندی پیش معاون عملیات ناجا بود , معاونتی که مسئولیت مستقیم سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز جنبش سبز را بر عهده داشت و ایشان همان کسی است که در هنگام بازدید از بازداشتگاه مخوف کهریزک , سردار رادان را همراهی میکرد و دستور میداد که بجای مراسم تشریفات نظامی , زندانیان را عریان کرده و از تونل باطوم بدستان یگان ویژه عبور دهند که متاسفانه درجریان تکرار مکرر این مراسم وحشیانه سه تن از هموطنان عزیزمان در این شکنجه گاه ( زندان کهریزک ) به شهادت رسیدند .


حال ببینیم این سردار پاکدامن ! از کجا به اینجا رسیده است . حسین ساجدی نیا در سال 1341 در یک خانواده مذهبی در اصفهان متولد شد از همان دوران کودکی اوقات فراغتش را در پای منابر روحانیون اصفهان میگذراند و بسیار علاقمند بود تا طلبه شود ولیکن با پیروزی انقلاب اسلامی و بوجود آمدن درگیری هایی اوایل انقلاب ، وی تصمیم گرفت تا بجای تحصیل در حوزه علمیه اصفهان به عضویت در نهاد تازه تاسیس بسیج مستضعفین دربیاید تا بتواند از این طریق با نیروهای چپگرا که آن روزها در اصفهان بشدت فعال بودند به مقابله بپردازد .

حسین ساجدی نیای 18 ساله که آنروزها تمام وقتش را در پایگاه های مقاومت مساجد و حسینه ها میگذراند بعد از گذشت چندماه از عضویتش در بسیج ، جذب کمیته انقلاب اسلامی اصفهان شد و در طول مدت خدمتش در کمیته توانست در شناسایی و دستگیری بسیاری از کمونیست ها و چریک های فدائی خلق و سایر نیروهای چپگرا و تحویل آنها به دادگاه های انقلاب نقش فعالی داشته باشد .

با آغاز جنگ ایران و عراق ، ساجدی نیا از کمیته انقلاب اصفهان به سپاه پاسداران (اصفهان) منتقل شد و به استخدام رسمی این نیروی نظامی درآمد و مدتی را هم در جبهه ها سپری کرد ولیکن بیشتر اوقات خدمتش را در همان شهر اصفهان و در غالب ماموریت های حفاظت شهری و در همکاری با کمیته انقلاب اصفهان میگذراند . بعد از پایان جنگ ، سپاه پاسداران تصمیم گرفت که با موافقت آیت الله خمینی و با همکاری وزارت علوم و دانشگاه آزاد اسلامی به تمامی پرسنل کادرش که دارای مدرک دیپلم بودند مدرک معادل لیسانس در رشته هایی مثل مدیریت دولتی ، معارف اسلامی ، علوم قرآنی ، ... بدهد و با استناد به این مدارک تحصیلی و سوابق نظامی ، درجه ستوان یکمی ، سروانی و سرگردی را به آنها اعطا نماید ( البته به فرماندهان ارشد سپاه درجه سرهنگی و سرتیپی داده شد) تا ساختار سپاه پاسداران بعد از گذشت 10 سال از تاریخ تشکیلش سازماندهی مجدد بشود و بصورت یک نیروی نظامی کلاسیک با چارت سازمانی مشخص دربیاید و در این راستا هم حسین ساجدی نیا که دارای مدرک تحصیلی دیپلم بود همانند سایر پاسدارها یک شبه صاحب مدرک لیسانس و درجه افتخاری ستوان یکمی گردید .

با ادغام شهربانی و ژاندارمری و کمیته انقلاب اسلامی درهم و تشکیل یک نیروی امنیتی جدید بنام نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ( ناجا ) در سال 1370 ، حسین ساجدی نیا هم به همراه تعداد کثیری از پاسدارها به این نیروی تازه تاسیس مامور به عده شدند و رده های مدیریتی و فرماندهی را از آن خود کردند . ساجدی نیا تا اواخر دهه 70 در ستاد فرماندهی استان اصفهان در رده ها و پست های مختلف مشغول به خدمت بود ولیکن بعد از عزل و نصب های بعد از قیام 18تیر 78 و انتصاب سردار پاسدار قالیباف به ف ناجا , ساجدی نیا هم به همراه تعداد زیادی از فرماندهان ستادی استان اصفهان به تهران منتقل شد و به عنوان معاون هماهنگ کننده سردار طلایی ( که ایشان هم اصفهانی میباشند ) منصوب گردید . از جمله اقداماتی که سردار ساجدی نیا در پست معاونت هماهنگ کننده فاتب انجام داد ، سازمان دهی مجدد و تقویت هماهنگی کلانتری ها با سپاه و بسیج و وزارت اطلاعات بود.

سردار ساجدی نیا سپس به فرماندهی پلیس راهنمایی و رانندگی تهران بزرگ منصوب شد و در دوران فرماندهی ایشان در این یگان , نرخ و تعداد جریمه های خودروهای سواری بشدت افزایش یافت و بسیاری از خودروها توقیف و به پارکینگهای نیروی انتظامی منتقل شدند که این امر باعث نارضایتی شدید مردم تهران گردید .

با انتصاب سردار رادان به فرماندهی نیروی انتظامی تهران بزرگ , ساجدی نیا هم به عنوان جانشین ایشان منصوب گردید و از جمله طرحهایی که این دو سردار اصفهانی در شهر تهران به اجرا گذاشتند طرحهای موسوم به مبارزه با بد حجابی و جمع آوری دیش های ماهواره ای ، مقابله با سگ گردانی در خیابان ، اعمال محدودیت های گسترده برای مغازه های سی دی فروشی و مانتو فروشی و بوتیک ها و ... و همچنین دستگیری و کتک زدن افراد موسوم به اراذل و اوباش بود . بعد از اینکه این طرحها با حداکثر خشونت به اجرا در آمد و نتایج مقدماتی آن مورد قبول فرماندهان ستادی ناجا قرار گرفت ، سردار ساجدی نیا به معاونت عملیات ناجا منتقل شد تا بتواند طرح های فوق را در کل کشور نیز به اجرا دربیاورد .

در جریان اعتراضات بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم , یگانهای تحت فرماندهی سردار ساجدی نیا توانستند بسیاری از این اعتراضات را با خشونت بی مثال در کل کشور سرکوب نمایند ولیکن درمهار و برخورد با معترضان تهرانی به موفقیت قابل توجهی نرسیدند بطوریکه بعد از گذشت ماهها از سرکوب مردم , باز هموطنان تهرانی به خیابانها میامدند و این مسئله باعث ایجاد اختلافات گسترده ای در بین روسا و فرماندهان سپاه و بسیج و وزارت اطلاعات و فاتب شده بود و هر کدام مسئولیت این ناکامی را بر گردن طرف مقابل می انداختند و اوج این ناهماهنگی ها , در تظاهرات عاشورای 88 جنبش سبز به وقوع پیوست بطوریکه در جریان این اعتراضات خیابانی , کنترل بسیاری از نقاط شهر تهران از دست نیروهای ناجا و سپاه و بسیج و وزارت اطلاعات خارج شده بود و سردار عزیز الله رجب زاده ( فرمانده اسبق فاتب ) که شخصا فرماندهی میدان را به عهده داشت در حین فرار از دست معترضان خشمگین در محاصره آنها گیر افتاد و بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت بطوریکه مجبور شد بمدت 2 هفته در انظار عمومی ظاهر نشود و بعد از آن هم استعفا داد و به شهرداری تهران رفت .

همانطوری که در بالا اشاره شده سردار ساجدی نیا یکی از عوامل جنایت در بازداشتگاه مخوف کهریزک میباشد و انتصاب ایشان در راس فاتب میتواند پیامهای متفاوتی داشته باشد که از آن جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد :

1- خارج کردن نام ایشان از لیست متهمان جنایت کهریزک و مختومه کردن این پرونده

2- سازماندهی مجدد یگانهای عملیاتی تهران بزرگ و افزایش هماهنگی بین نیروهای یگان ویژه و امداد و پیشگیری در جهت کنترل و سرکوب اعتراضات آتی

3- افزایش هماهنگی و همکاری فاتب با قرارگاه های اطلاعاتی و عملیاتی سپاه محمد رسول الله و سپاه سید الشهدا

4- تقویت واحد اطلاعات شهری در کلانتری ها برای افزایش اشراف اطلاعاتی در حوزه استحفاظی کلانتری ها و مقابله دقیق تر با اعتراضات آتی

5-آشتی دادن نیروی انتظامی با بسیج و افزایش همکاری این دو سازمان برای مقابله موثر تر با اعتراضات آتی


عکس - محمد یوسف رشیدی - دانشجوی شجاع دانشگاه امیر کبیر


محمد یوسف رشیدی مورخ 6/9/88 در خانه پدری خود در نوشهر توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و تنها خبری که از خانواده اش در اختیار دوستان وی قرار گرفته است خبر اعتصاب غذای او در بازداشتگاه اداره ی کل اطلاعات استان مازندران است. محمد یوسف رشیدی یکی از فعالان دانشجویی چپگرای دانشگاه صنعتی امیر کبیر تهران است که در اعتراضات دانشجویی علیه حضور احمدی نژاد در دانشگاه نقش برجسته ای داشت و از زمان سخنرانی محمود احمدی نژاد در دانشگاه پلی تکنیک در تعلیق از تحصیل به سر می برد. او در هنگام سخنرانی احمدی نژاد پلاکارد بزرگی را در مقابل او بالا برده برد که روی آن نوشته شده بود : رئیس جمهور فاشیست، پلی تکنیک جای تو نیست .

عکس خاتمی در کنار اهرام مصر

کاریکاتور - علاالدین بروجردی و موشک s 300

عکس بسیجی هایی که به فائزه هاشمی رفسنجانی حمله کردند .

عکسهای ساختگی توسط جمهوری اسلامی علیه جنبش سبز


عکسهای لوگو دار اصلی هستند و عکسهای سبز شده , توسط عوامل رژیم تهیه شده است و هم اکنون دارند آنرا به اسم طرفداران جنبش سبز در اینترنت منتشر میکنند تا بعد با افشای دستکاری بودن آن جنبش سبز را تحقیر نمایند و تمامی عکسها و فیلمهای جنبش سبز را دستکاری شده و ساختگی جلوه دهند .


جمهوری اسلامی در طول این 8 ماهه اخیر به انواع و اقسام ترفندهای جنگ روانی بر علیه مردم آزادیخواه ایران متوصل شده است و یکی از تاکتیکهای جنگ رسانه ای که جمهوری اسلامی بکرات از آن استفاده کرده است تاکتیک " دشمن دروغگو " میباشد . در این تاکتیک , هدف مقدماتی بی اعتبار کردن رسانه ها و شبکه های خبری طرف مقابل میباشد بطوریکه گیرنده پیام ( مردم ) هر گونه خبری را که از آن شبکه ها دریافت میکند را بدیده شک و تردید نگاه کند و اعتمادش را نسبت به آن رسانه و خبرهایش از دست بدهد و هدف نهایی این تاکتیک آن زمانی به مقصد میرسد که مخاطب ( مردم ) بدلیل سلب اطمینانش از رسانه های بظاهر بی اعتبار شده در یک خلاء اطلاع رسانی قرار میگیرد و در این هنگام سعی میکند بدنبال رسانه های جایگزین بگردد تا این عطش کنجکاویش را سیراب نماید . در این زمان رسانه هایی که در بی اعتبار کردن شبکه های خبری طرف مقابل نقش فعال داشته اند به میدان میآیند و پیام خود را در پوسته ای از احساسات ملی گرایانه و دین مدارانه به خورد مخاطب میدهند و با استفاده از اصل تکرار و تعقیب سعی میکنند فرصت فکر کردن را از مخاطب سلب کرده و زمینه شستشوی ذهنی را در گیرنده پیام محیا نمیایند و اگر مخاطب در برابر این القا فکری مقاومت کند ,حداقل اجازه ندهند آنها دوباره به اردوگاه طرف مقابل بازگردند .


بعضی ازتاکتیکهای جنگ روانی

1- سانسور (censorship): حذف عمدی مواردی از جریان عبور آگاهی برای شکل دادن عقاید و اعمال دیگران


2- تحریف (‌distortion): تغییر در متن پیام به شیوه‌های گوناگون و دستکاری خبر با تعدیل، شاخ و برگ دادن و جذب در پیام

3- ایجاد دشمن فرضی (‌to make an imaginary enemy): دشمن جلوه دادن شخص، اشخاص و یا هر هدف دیگری برای مخاطب با القای پیام‌های گوناگون و پیاپی (‌زنجیره‌ای‌) با طراحی از پیش تعیین شده

4- القای بخشی از حقایق (‌to release face partially): حذف بخش یا بخش‌هایی از یک پیام برای تحت تأثیر قرار دادن مخاطب از راه کم رنگ کردن بخشی از پیام و پر رنگ جلوه دادن بخشی دیگر

5- محک زدن (‌probing): انتشار پیامی خاص برای ارزیابی اوضاع جامعه و یا ملاحضه بازخورد نظر حاکمان یا گروهی خاص در جامعه

6- گسترش ادعا به جای اظهار واقعیت (‌pretension instead of truth): شیوه‌ای که در آن پیامی مهم در سطح جامعه گسترش می‌یابد تا در پی آن، گروه یا شخصی خاص مجبور به ارایه پاسخ شود.

7- شایعه (‌Rumor): در جایی که خبر نباشد و یا منبع خبر موثق نباشد، رسانه با تولید شایعه به هدف القای پیام دست می‌یابد؛ این هدف می‌تواند شامل ایجاد یک تنش و یا تسکین تنشی در جامعه باشد

8- استفاده از عواطف مخاطبین (‌to play on the emotions of the audience): در این روش، رسانه با به‌کارگیری الفاظی در متن پیام، تلاش می‌کند بار عاطفی پیام را افزایش داده و با برانگیختن احساسات او پیام خود را القا کند.

9- استفاده از دو خبر واقعی برای طرح یک خبر ساختگی (‌touse two factual news Items in order to leg itemize A false news ‌): در این شیوه، رسانه می‌‌کوشد، دو خبر مرتبط به هم را که کاملاً سندیت دارد، به گونه‌ای در کنار هم قرار دهد تا پذیرش خبر سوم مرتبط با آن که می‌تواند دروغ باشد، به راحتی برای مخاطب میسر شود.

10- پیچیده کردن خبر برای کشف نشدن حقیقت: در این شیوه، رسانه با فرستادن انبوهی از پیام‌های گوناگون، ذهن مخاطب را از پیگیری پیام اصلی دور می‌کند.

11- دروغ بزرگ (‌Big-lie tactic): «گوبلز» می‌گوید: دروغ هر قدر بزرگ باشد، باور آن برای توده‌های مردم راحت تر است. دروغ را به حدی بزرگ بگویید که کسی جرأت فکر و تکذیب آن را نکند.

12- ارایه قطره‌چکانی اطلاعات (‌Dribble tactic): در این شیوه، برای اعتماد سازی و نیز عادت دادن مخاطب به پیگیری اخبار، اطلاعات تدریجی در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد.



منبع : وبلاگ خاکستر سوزان

عکس نرگس کلهر در شبکه BBC فارسی - بعد از قبول پناهندگی اش

عکس هایی از جو امنیتی و فراغتی !!! تظاهرات 22 بهمن

برای دیدن عکس ها در اندازه بزرگ روی آنها کلیک کنید































سعید عسگر پاداش ترور حجاریان را دریافت کرد .


جنبش راه سبز (جرس) سعید عسگر،ضارب "سعید حجاریان" (مشاور سید محمد خاتمی در دولت اصلاحات)، اخیرا رییس امور ایثارگران بسیج واقع در خیابان سمیه در مرکز تهران شده است.

یک منبع موثق در گفتگو با جرس با اعلام این خبر افزود: پدر سعید عسگر هم به تازگی به ریاست اداره آموزش و پرورش شهر ری رسیده است.

گفتنی است که سعید عسگر به عنوان ضارب « سعید حجاریان » در اسفند 1378دستگیر شد وی در زمان ترور بیست سال داشت و دانشجوی مهندسی شیمی دانشگاه آزاد اسلامی تهران جنوب بود. وی در دادگاهی که به این منظور برگزار شد به ۱۵ سال زندان محکوم شد،اما پس از مدت کوتاهی از زندان آزاد شد.

سعید عسگر خرداد ۱۳۸۲ رهبری ۲۵۰ نفر لباس شخصی را بر عهده داشت که به خوابگاه شهید همت (طرشت) دانشگاه علامه طباطبایی حمله ور شدند.

شعار های ساندیس خوران ولایتمدار !

مصاحبه سایت دویچه وله آلمان با همسر علی کروبی


همسر علی کروبی در گفت‌وگو با دویچه وله از دیگر جزییات دستگیری، تهدید و آزار شوهرش پرده برداشت. فرمانده یگان ویژه، علی کروبی را پشت یک وانت انداخته و در طول مسیر، با کلماتی رکیک اعلام کرده که فرزند کروبی در اختیار اوست.


علی کروبی علاوه بر تهدید به تجاوز، رکیک‌ترین دشنام‌ها را در چند ساعت بازداشت خود شنیده و با دست ترک‌خورده، سرشکافته، بدن متورم و شلوار خونین به خانه بازگشته‌ است. همسر او، لطیفه پناهی، از احساس عدم امنیت جانی و نگرانی برای جوانان بی‌نام و نشان می‌گوید.

دویچه‌وله: شما هم روز ۲۲ بهمن همراه همسرتان بودید؟

لطیفه پناهی: خیر. ایشان همراه پدرشان بودند. معمولا برای راهپیمایی‌ها با حاج‌آقا که می روند، ازدحام شدید می‌شود. من قبلا دوبار رفته بودم و جا می‌ماندم. آن روز علی با حاج‌آقا و دوستانش رفته بود.

چطور محافظان آقای کروبی نتوانستند ایشان را از حمله مهاجمان نجات دهند؟

یکباره عده زیادی به حاج‌آقا با گاز فلفل حمله می‌کنند. فیلم‌اش هم هست. آنقدر اسپری زده بودند که دیگر چیزی در قوطی‌ها نمانده بوده. موقعیت طوری می‌شود که چشم‌ها به شدت می‌سوخته و دید همه هم خیلی کم می‌شود. در نتیجه همدیگر را گم می‌کنند و از هم دور می‌افتند. محافظان هم بیشتر دور حاج آقا را گرفته بودند.

کی این خبر را شنیدید؟

یکی از همراهان می‌بیند که یگان ویژه علی را گرفته و دارد می‌برد. او بود که فورا خبر داد. شاید اگر او را ندیده بودند، اصلا متوجه نمی‌شدیم که علی دستگیر شده است.

کی فهمیدید که ایشان را به مسجد برده‌اند؟

جزئیات را وقتی آزاد شد فهمیدیم. من بلافاصله پس از شنیدن خبر دستگیری علی، رفتم جلوی اوین و پرس‌وجو کردم. آنجا به من گفتند که همه دستگیری‌های امروز را به اوین منتقل کرده‌اند. راستش خیالم راحت شد، چون می‌دانیم که اوین قانونمندتر از بازداشتگاه‌های دیگر است. شب که آمد و شرح ماجرا را داد، آن موقع فهمیدیم کجا بوده است.

خودش تنها به منزل برگشت؟

بله. پس از تمام شدن بازجویی‌ها گفته بودند برو خدا را شکر کن که گفتند آزادت کنیم، وگرنه اگر امشب اینجا مانده بودی، تو را می‌کشتیم. تا لحظه آخر چشم‌هایش را بسته بودند و بعد در را باز کرده و او را در خیابان انداخته‌اند. در خیابان بلافاصله یک ماشین جلوی پایش می‌ایستد و او را به نزدیکی خانه می‌رساند. ما احتمال می‌دهیم که این ماشین هم از خودشان بوده باشد. علی در راه که بود، با موبایل راننده با من تماس گرفت و گفت که دارد برمی‌گردد. من هم رفتم توی کوچه و جلوی در ایستادم.

پول و وسیله داشت؟

اول کار پول‌ها و موبایل‌اش را گرفته بودند، ولی موقع آزادی تنها پولش را پس داده بودند. من هم اتفاقا برای همین جلوی در ایستادم، به هوای اینکه حساب کنم. وقتی آمد، تنها کسی که احتمال می‌داد علی کتک خورده باشد، من بودم. دیگران می‌گفتند امکان ندارد علی را اذیت کنند. او را که دیدم، متوجه شدم خیلی حال‌اش بد است. دیدم دستش بسته است. گفتم اذیت‌ات کردند؟ گفت: خیلی خیلی…

وقتی رسید، چه ظاهری داشت؟

شلوارش خونی بود. سرش شکافته بود. دست‌اش طوری آسیب دیده بود که خودشان چیزی داده بودند برای بستن‌اش. با باتوم زده‌اند دستش ترک خورده است.

جراحت‌های دیگری هم دارد؟

بالای ران‌اش خیلی زخمی و کبود است. بالای زانویش هم همین‌طور. وقتی او را گرفته‌اند، چشم‌ها و دست‌هایش را بسته بودند. از روی یک جوی آب ردش کرده‌اند که افتاده توی آن و آنها هم شروع کرده‌اند به خندیدن. الان زخم‌هایش خیلی دردناک هستند. بدن‌اش متورم است و جای ضرب ‌دیدگی‌ها تازه دارد سیاه می‌شود.

صحنه‌ای از حضور "سبزها" در روز ۲۲ بهمن

نشنیده که دیگران را هم همین‌طور بزنند و تهدید کنند و فحش بدهند؟

آنها وقتی علی را گرفته‌اند، اصلا نمی‌دانستند که او کیست. فقط چون دیده‌اند اطراف حاج‌آقاست، روی لباس‌اش علامت گذاشته بودند. یکی دو تا از دوستانش هم می‌فهمند و می‌گویند مراقب باش. به لباس‌های ما که کنار حاج‌آقا هستیم، دارند علامت می‌زنند.

یگان ویژه وقتی اینها را می‌گیرد، به مسجدی می‌برد که مقر لباس شخصی‌ها بوده است. آنجا حدود ۴۰ نفر دستگیر شده بودند که شروع می‌کنند به پرسیدن اسامی‌شان. وقتی می‌گوید علی کروبی، می‌پرسند نسبت داری با آقای کروبی، می‌گوید پسرش هستم. اینجا بقیه را رها کرده و تنها به او بند می‌کنند. به قدری او را همان موقع کتک می‌زنند که حالش خیلی بد می‌شود. طوری که حتی یکی از لباس شخصی‌ها برایش آب قند درست می‌کند.

بعد هم یگان ویژه می‌آید و دستگیرشدگان را تحویل می‌گیرد و سوار یک اتوبوس می‌کند. اینجا یکی از فرماندهان یگان ویژه وارد اتوبوس می‌شود و می‌گوید، شنیدم پسر کروبی داخل شماست. کجاست؟ تا علی بلند می‌شود، می‌آید دست او را می‌پیچاند و روی زمین می‌اندازد و به شیشه اتوبوس می‌کوبد و فحش می‌دهد. این فرمانده علی را موقع پیاده شدن از اتوبوس، از دیگران جدا می‌کند.

این همان ماموری است که فحش‌های رکیک به خانواده می‌داده؟

این مامور خیلی با او بد رفتاری کرده و حرف‌های زشت زده، اما فحش‌های رکیک را لباس‌شخصی‌های مسجد گفته‌اند. چیزهایی گفته‌اند که نمی‌شود بیان کرد. من خودم هم حتی از علی زیاد پرس و جو نکردم، چون می‌دانم تکرارش او را بیشتر ناراحت می‌کند.

خانم‌ کروبی در نامه خود نوشته‌اند که علی گفته در حین شکنجه از او فیلم گرفته‌اند. چطوری متوجه شده؟

اصلا از همان خیابان شروع کرده‌اند به فیلم‌ گرفتن از دستگیرشدگان. در مسجد هم چشم‌هایش باز بوده و وقتی می‌فهمند کیست، چند نفری شروع می‌کنند به فیلمبرداری از او و مدام از او می‌خواهند که خود را معرفی کند. وقتی هم که آن فرمانده پلیس علی را از دیگران در اتوبوس جدا می‌کند، او را به وانتی می‌اندازد؛ از آن وانت‌ها که پشت‌شان سقف و کناره‌ی توری دارد و مثل قفس است. علی را در اینجا می‌اندازند و در به اصطلاح قفس را قفل می‌کنند و به شکلی تحقیرآمیز شروع می‌کنند به فیلم‌ گرفتن از او.

توی خیابان؟

بله. آن روز، روز شلوغی بود و خیلی‌ها اعم از مردم و ماموران در خیابان‌ها بودند. فرمانده پلیس هم در طول مسیر، مدام اعلام می‌کرده که من پسر کروبی را گرفته‌ام. پسر کروبی در وانت است. البته این‌ها را به صورت خیلی زشتی بیان می‌کرده است.

در مقر یگان ویژه هم شروع می‌کنند به فیلمبرداری از علی. مدام می‌گفته‌اند سرت را بالا بگیر تا چهره‌ات کامل معلوم شود. حتی خود فیلمبردار هم مرتب به او فحش‌های زشت می‌داده و با مشت توی صورت او می‌کوبیده که صورت‌ات را بیار بالا.

نخواسته‌اند حرفی علیه خودش و خانواده و جنبش سبز بزند؟

چیز خاصی در این مورد نگفت. فقط مثل اینکه همراه یکی از دستگیرشدگان یک قمه بوده و به او گفته‌اند بگو این قمه مال من است. او هم گفته چرا بگویم. من قمه‌ام کجا بود؟

علی‌آقا چقدر آسیب روحی دیده از این ماجرا؟

کلا روحیه‌اش خراب بود و من هم زیاد کنکاش نکرده‌ام و می‌ترسم که بیشتر اذیت شود. بدترین حرف‌ها را به من و مادر و پدرش زده‌اند. شب اول حالش خیلی بد بود. حاج‌آقا هر دو شب آمدند به دیدن ما و خیلی صحبت کردند تا حال علی بهتر شد. کلا ایشان به همه ما خیلی روحیه می‌دهند.

واکنش اطرافیان و فامیل نسبت به این ماجرا چه بوده؟

هیچکس باور نمی‌کرد که با علی اینطور رفتار کنند. همه وقتی شنیدند که علی دستگیر شده، به من دلداری می‌دادند که با او کاری ندارند. وقتی از من شنیدند که ماجرا چیست، کسی باور نمی‌کرد. تا وقتی عکس‌ها منتشر نشد، بازهم کسی باور نمی‌کرد.

نگران نیستید بعد از این ماجرا و روشنگری‌های شما، امنیت و آرامش زندگی‌تان به خطر بیفتد؟

ببینید، من خواهر سه شهید هستم. خانواده ما برای انقلاب و این کشور، خون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بها داده است. من از بچگی در مشکلات بزرگ شده‌ام. مادرم از نظر شجاعت و صبوری ضرب‌المثل فامیل بود. اما الان به ما خیلی سخت می‌گذرد و با این همه هزینه که داده‌ایم، احساس می‌کنیم امنیت جانی نداریم. بدترین حرف‌ها را به ما می‌زنند.

واکنشی از نامه خانم کروبی به آقای خامنه‌ای ندیده‌اید؟

هنوز زود است. مادر خود من هم دارد نامه‌ای می‌نویسد. علی بد یا خوب، به خانه برگشت، ولی ما نگران بچه‌های مردم و خانواده‌هایی هستیم که کسی آنها را نمی‌شناسد و جایی ندارند که عنوان کنند چه بلایی سرشان آمده است. قصد ما از این نامه‌ها و روشنگری‌ها، این است که دیگران آسیب نبینند و این اتفاقات تکرار نشوند.

شغل ایشان و خود شما چیست؟

علی چاپخانه دارد و کار آزاد می‌کند. من هم طراح گرافیست هستم.

چند تا بچه دارید؟

ما فرزندی نداریم. نگرانی‌مان کمتر از برادران علی است. آنها خیلی نگران رفت‌ و آمد و آینده و سرنوشت بچه‌های خود هستند.

مصاحبه: مهیندخت مصباح

کاریکتور- شب جمعه کجا رفته بودی !




بايگانی وبلاگ