کاریکاتور – زندانی به وسعت ایران

دانلود سخنرانی سعید امامی



سعید امامی این سخنرانی را در سال 1375 در دانشگاه همدان در برابر جمعی از بسیجی های دانشجو ایراد کرد . وی در این زمان معاون امنیتی علی فلاحیان و از مشاوران حوزه وزارتی , وزارت اطلاعات بود . در این سخنرانی سعید امامی خط و مشی وزارت اطلاعات در رابطه با نحوه برخورد با اپوزیسیون را به روشنی مطرح میکند و همچنین از روشها و تاکتیکهای وزارت اطلاعات در برخورد با مسایل امنیتی پرده بر میدارد .

بخش اول

عکس – شباهت عجیب احمدی نژاد با میمون

همه چیز درباره سازمان اطلاعات موازی


درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت آخر)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت نوزدهم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت هجدهم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت هفدهم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت شانزدهم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت پانزدهم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت چهاردهم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت سیزدهم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت دوازدهم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت یازدهم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت دهم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت نهم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت هشتم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت هفتم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت ششم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت پنجم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت چهارم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت سوم)، امضا محفوظ
درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت دوم)، امضا محفوظ

سفره هفت سین جمهوری ولایت فقیه

ماجرای مدارک جعلی به آن دنیا هم کشیده شد !



عید نوروز چگونه وارد فرهنگ ایرانیان شد ؟


دانش ما از آغاز جشن گرفتن نوروز بسيار محدود است. مدارک نوشتاری در تاريخ ايران، تا قبل از قرن اول بعد از ميلاد ذکری از نوروز نمی کنند. هرچند که بسياری از محققان بر اين عقيده هستند که يکی از دلايل ساختمان مجموعه پارسه (تخت جمشيد)، جشن گرفتن نوروز و بارعام نوروزی شاهنشاهان هخامنشی بوده، اما نبود هيچگونه نشانه ای از وقوع اين مراسم در دوران هخامنشی، برای بعضی از دانشمندان اين سوال را پيش آورده که آيا نوروز در دوران باستانی به عنوان يک مراسم دولتی جشن گرفته می شده يا نه؟
نخستين برخورد ما با نوروز در مدارک تاريخی به سلطنت ولاش اول اشکانی (78-51 پ م) باز می گردد. ولاش اول را عموما" پايه گذار بسياری از مراسم ايرانی از جمله سده می دانند و نوشته شدن قسمتهايی از اوستا را نيز به دوران او نسبت می دهند. متاسفانه کمبود مدارک کامل ما را از تحقيق لازم در مورد جزئيات برگزاری نوروز در دوران اشکانی محروم می کند.
برعکس، از مراسم نوروز در دوران ساسانی(650-224 پ م) اطلاعات جامعی در دست داريم. کتيبه های ساسانی، پند نامه ها و ديگر قطعه های ادبيات ايرانی ميانه، از برگزاری جشن سال نو در دربار ساسانی صحبت می کنند. مراسم بار نوروزی که در آن شاهنشاه برای تمام اعضای دولت و نمايندگان ملت، بارعام ترتيب می داد، از بازمانده های مراسم ساسانی است.
مراسم بارعام شاهانه در دوران بعد از اسلام نيز باقی ماند و تمام شاهان ايران، حتی پادشاهانی که از اصل غير ايرانی ميامدند (مانند سلاطين غز و مغول) نيز دربار خود را برای برگزاری رسوم ايرانی و از جمله نوروز آماده می کردند. در دربار خلفای عباسی که از بسياری جهات خود را ادامه شاهنشاهان ساسانی می دانستند، نوروز از مهمترين جشنهای سال بود و بار نوروزی با تمام جلال و شکوه آن انجام می گرفت.
با وجود داشتن مدارک مورد اطمينان در مورد جشن گرفته شدن نوروز در دوران ساسانی، دليلی در دست نداريم که نوروز را جشنی با گذشته بسيار قديميتر از دوران ساسانی فرض نکنيم. بسياری از جشنهای مهم جهان در ابتدا تنها بوسيله مردم عامی برگزار می شدند و جزو برنامه های سلطنتی حساب نمی گشتند. قديمی بودن و دست نخوردن مراسم نوروز می تواند گواهی از اين باشد که اين جشن مدتها قبل از اينکه پادشاهان ساسانی (و شايد اشکانی) آنرا تبديل به جشنی رسمی کنند، وجود داشته و مانند امروز، بوسيله همه مردم ايران جشن گرفته می شده.

ريشه های تاريخی نوروز
اکثر مردم نوروز و جشنهای جنبی آن (چهارشنبه سوری و سيزده بدر) را جشنهايی با گذشته صد در صد ايرانی می دانند. بعضی از اين مراسم، بخصوص چهارشنبه سوری، بخاطر اهميت آتش در آن، حتی وابسته به دين زرتشت دانسته شده. از طرفی، شواهد مختلف نشاندهنده اين مطلب هستند که اين جشنها تاريخی فراتر از قوم «ايرانی» (به معنای قوم هندو-اروپايی مهاجری که در حدود سال 3000 سال قبل به ايران آمدند) دارند و احتمالا" از مراسم قبل از آريايی اين فلات سرچشمه می گيرند و چه بسا اقوام عيلامی، کاسی، گوتی و ديگر اقوام باستانی نيز آنها را جشن می گرفته اند.
منبع اطلاعات ما در مورد باورهای اقوام هندو-ايرانی و بعدا" ايرانی، در درجه اول قديمترين قسمتهای اوستا و در حالت دوم، مقايسه باورهای ديگر مردم هندو-اروپايی (بخصوص هندو-آريايی ها) با باورهای ايرانيان باستان است. ريگ ودا، قديميترين بخش وداهای هندو-آريايی، يکی از بهترين منابع موجود برای پی بردن به اصول اعتقادی و جشنها و مراسم اقوام آريایی (هندو-ايرانی) است. باورهای اقوام ديگر مانند سکاها، نورستانی ها، و مردم ايرانی زبانی که در ماوراالنهر و مناطق شرق کوههای پامير زندگی می کردند نيز می توانند الگوهای ما برای فهميدن باورهای ايرانی های باستان باشند.
در اوستا، بخصوص در گاثاها و بقيه يسناها که قديميترين بخشهای اين کتاب هستند، هيچگاه صحبتی از نوروز و جشنهای وابسته به آن نشده است. مراسم اوستايی اصولا" نيايشهايی به امشاسپندان مختلف و فره وشی ها هستند. يسناها سرودهايی هستند که برای ستايش ميترا، آناهيتا، ورونا، هوم، و ديگر امشاسپندان نوشته شده اند که در جشنهای وابسته به آنها بايد خوانده شوند (کلمه های «جشن» و «يسنا» از يک ريشه هستند). در نتيجه، دربخشهای قديم اوستا ذکری از جشنهای نوروز، چهارشنبه سوری، سيزده بدر و يا حتی سده نداريم. نخستين نشانه از نوروز در اوستا، در فرگرد دوم «ويديودات» است که در ضمن توضيح زندگی «ييم» (جمشيد)، به دستور برگزاری نوروز نيز اشاره شده (اين روايت را فردوسی نيز ذکر می کند). اما ويديودات از اخيرترين بخشهای اوستاست که به احتمال زياد يا در دوران ساسانی نوشته شده و يا در آن دوران بطور کامل بازنويسی شده و بسياری از باورهای زرتشتی ساسانی در اين کتاب وارد شده.
با نگاه کردن به باورهای مندرج در ريگ ودا نيز اثری از مراسمی مانند جشنهای بالا نمی بينيم. جشن شروع سال در نزد اين اقوام اهميت زيادی نداشته و ذکر خاصی از برگزاری مراسم بخصوصی برای آن نمی کنند. همچنين در باورهای مردم نورستان افغانستان که تا صد سال قبل که به جبر مسلمان شدند، زير نام «کافران» به پرستش خدايان باستانی هندو-ايرانی ادامه می دادند، هيچ اثری از نوروز وجود ندارد، هرچند که جشنهای سنتی نزد اين مردم کاملا" حفظ شده است.
از طرفی، با نگاه کردن به طرز زندگی اقوام هندو-ايرانی و مقايسه آن با اقوام ساکن ايران و بين النهرين، می توانيم به نتايجی در مورد ريشه های تاريخی نوروز و جشنهای ديگر مربوط به آن برسيم. اقوام هندو-ايرانی بطور اعم، از راه دامداری و پرورش اسب زندگی می کردند و زندگی آنها برمبنان کوچ نشينی بنا شده بود. اين طرز زندگی به اين معنی بود که هندو-ايرانی های باستان (مانند سکاهای دوران تاريخی، سرمتها، هيونها، مغولان، و ترکها) به دنبال حيوانات خود برای پيدا کردن چراگاههای سرسبز روان بودند. در دشتهای محل سکونت اين اقوام، فقط دو فصل زمستان و تابستان معنی داشت و به دليل طبيعت نامعمول آن، خط تقسيم و زمان اين دو فصل همواره نامعلوم بود.
اما مردم ساکن فلات ايران، عيلامی ها، کاسی ها، گوتی ها، اورارتو، ميتانی ها، و تا حد بيشتری مردمان ساکن بين النهرين، وابسته به زندگی کشاورزی ساکن بودند. اين بدين معنی بود که ترتيب کاشت، داشت، و برداشت محصولاتی نظير گندم، مشغله اصلی اين مردم محسوب می شد و زمان انجام هرکدام از اين وظايف، اهميت خاصی داشت. می بينيم که نوشتن تقويمهای نجومی که برمبنای آن حصول فصلها را معين می کردند، از دستاوردهای اين مردم است. طغيانهای سالانه رودخانه ها، شروع فصل گرما، زمان برداشت محصول، زمان رها کردن نوبتی زمين ها، همه و همه از مشغوليات زندگی کشاورزی بوده و هستند. به همين دليل، تقسيم سال به دوازده ماه و چهار فصل (که حضورشان در اين منطقه کاملا" حس می شد)، تقسيم ماه به بيست و هشت روز (بر مبنای تقويم قمری) و وضع کردن هفته، همه از تقسيمات مردم سومر و بابل بود که از طرف مردمان همسايه آنها نيز استفاده می شد.
از جشن گرفته شدن آغاز بهار در بابل باستان مدارک بسياری در دست داريم. در روز آغاز بهار، پادشاه به سوی معبد مردوک، خدای بابل، می رفت و با در دست گرفتن دستهای اين خدا، حمايت او را از سلطنت خود نشان می داد. بعد از اين مراسم، پادشاه به قصر سلطنتی باز می گشت و دستور بارعام می داد که همه مردم می توانستند به ملاقات پادشاه بيايند. اهميت اين مراسم را در آنجايی می توانيم ببينيم که بعد از تسخير بابل از طرف کورش، پادشاهان پارسی تا زمان خشايارشا نيز هرساله اين مراسم را انجام می دادند. پايان جشنهای بهاری در روز سيزدهم بهار (که اولين بار در افسانه های بابلی به عنوان عدد شوم شناخته شد) با رفتن همه اهالی شهر، از جمله شخص پادشاه، به طرف دشتهای خارج از شهر اعلام می شده (نمونه اين رسم را می توان در داستان حضرت ابراهيم مشاهده کرد).
از سوی ديگر، بسياری از فرهنگهای جهان، از بابل باستان گرفته تا سلتهای اروپايی، مراسمی مانند برافروختن آتش در پايان فصل برداشت دارند. اصولا" روشن کردن آتش بعد از خرمن چينی جزو مراسم بسيار معمول همه جوامع کشاورزی بوده و حتی امروزه نيز در کشورهای اروپايی می توان نظير آن را مشاهده کرد. در ايران نيز امروزه در طی مراسم جشن سده (که جشن رسمی پايان فصل برداشت بوده)، برافروختن آتش مرسوم است. به همين ترتيب، می توان روشن کردن آتش در چهارشنبه سوری را نوعی از همين مراسم دانست.
بطور خلاصه، می شود حدس زد که جشن آغاز بهار و مراسم روشن کردن آتش و خارج شدن از شهر، از آيينهای جوامع کشاورزی مقيم ايران بوده است. اما اقوام ايرانی بعد از مهاجرت به اين کشور و ساکن شدن در آن، به اقتباس اين مراسم پرداختند و با وارد کردن بعضی از عقايد خود (تشبيه حلول بهار به پيروزی راستی بر دروغ)، آنرا تبديل به جشنی کاملا" ايرانی کردند. اين جشن، که شايد از دورانی حتی قبل از زمان هخامنشی بوسيله اين مردم برگزار می شده، تا مدتها جشنی مردمی بوده که توانسته به دليل طبيعت غير دينی و غير سياسی خود، به جشنی عمومی برای همه مردم تبديل شود و کم کم به صورت جشنی درآيد که حتی دستگاه دولتی اشکانی و ساسانی نيز آنرا به عنوان مراسم رسمی خود انتخاب کند.

نوروز امروز
امروزه، نوروز جشن اصلی بسياری از مردم آسيای غربی است. کشورهايی که حتی هيچگاه تحت سلطه سياسی ايران نبوده اند، آنرا به عنوان يکی از جشنهای اصلی خود محسوب می کنند. هرکدام از مليتهای مختلف، مراسم خاص خود را برای جشن گرفتن نوروز دارند، اما همه اين جشن را «نوروز» می نامند و آمدن آن را مقارن با حلول بهار حساب می کنند.
در ايران وافغانستان، نوروز همچنين آغاز سال رسمی کشور است که از ابتدای ماه فروردين محسابه می شود. استفاده از سال خورشيدی از دوران هخامنشيان در ايران معمول بود، هرچند که آغاز گاهشماری چندين بار در دورانهای مختلف تغيير کرده است. در دوران ساسانی به دليل رعايت نکردن اصول کبيسه، در چند مورد نوروز در فصول اشتباه مانند ميانه تابستان جشن گرفته شد. اين مشکل گاهشماری بوسيله ستاره شناس بزرگ، عمر خيام، در قرن ششم هجری حل شد و از آن تاريخ، تقويم «جلالی» به عنوان تقويم خورشيدی کشور انتخاب شد، هرچند که رسمی شدن آن به عنوان تقويم کشور، تا قرن چهاردهم خورشيدی (آغاز همين قرن ما) به طول انجاميد. يکی از مسايل مهم، رعايت کردن کبيسه صد و بيست ساله ايست که بوسيله عمر خيام توصيه شده و در بار آخر در زمان فتحعلی شاه قاجار رعايت شده. عدم رعايت اين کبيسه، باعث بهم خوردن تدريجی تاريخ سال تحويل می شود که شروع زودرس سال 1383، آنرا بصورت محسوسی در آورده است.
نام ماههای تقويم خورشيدی بارها تغيير کرده. در دوران هخامنشی، نامهايی استفاده می شد که بعد از دوران هخامنشی به فراموشی سپرده شد. نام ماهها در دوران ساسانی بر مبنای نشانه های زرتشتی وضع شد که تقويم ماهانه ساسانی که فاقد هفته است و در آن هرروز ماه يک نام دارد، بهترين اثر باقی مانده از آن است. در بيشتر دوران اسلامی، اسامی بابلی/آرامی ماههای مانند «تموز» و «نيسان» مورد استفاده بود، اما با برقراری تقويم جلالی به عنوان تقويم رسمی ايران در اوايل قرن جاری خورشيدی، اسامی ساسانی نيز دوباره برقرار شدند که متاسفانه تلفظ آنها در مواردی تغيير کرد. در زير تلفظ پارسی ميانه اين اسامی و اصل اوستايی آنها در پرانتز آورده می شود :

Fravartin Frawashi(فره وشی، ارواح گذشتگان)
Ardiwehisht (asha-wahishta) (بهترين بهتر (از اصول زرتشتی
Khordad (Hauwartat)سلامتی
Teer Tishtria ( خدای باران)
Amordad (Amartaat)ناميرايی، نامرگی
Shahrivar (khshathrawara) پادشاهی خواسته شده
Mihr Mithra( خدای مهر و قراردادهای اجتماعی)
Aban (Apan) ( آبها (لقب آناهيتا
Adhar (Atar) آتش
Dey (Dawya )خدا
Wahman (wahu-mana ) بهمن، تفکر برتر
Spandaarmadh (Spanta-armaiti) ( آرماييتی مقدس (مادينه خدای طبيعت)

تاريخ در نوروز
مِهستان (مه/ Meh: بزرگ)، پارلمان ايران در عهد اشكانيان نخستين جلسه خود را در نوروز سال 173 پيش از ميلاد با حضور مِهرداد اول- شاه وقت ـ برگزار كرد و اولين مصوبه آن انتخابي كردن شاه بود. عزل شاه نيز در اختيار همين مجلس قرار گرفت، البته طي شرايطي از جمله خيانت به كشور، ابراز ضعف و نيز جنون، بيماري سخت و از كار افتادگي. ايران در آن زمان داراي دو مجلس بود. مجلس شاهزادگان و مجلس بزرگان كه جلسه مشترك آنها را «مِهستان» مي‌خواندند.
در سال 52 ميلادي، مِهستان كه از نحوست 13 فروردين مي‌ترسيد، چند روز ايران را بدون شاه گذارد و روز 15 فروردين «بلاش» را از ميان شاهزادگان اشكاني به شاهي برگزيد كه از همه آنان كوچكتر بود و استدلال كرد كه «مصلحت » انتخاب بلاش را ايجاب مي‌كرد. شاه قبلي در ايام نوروز مرده بود. نحوست رقم 13 از يونانيان است که با اسکندر وارد ايران شده است.
نوروز ايراني بر حسب سال مصادف است با يكي از اين سه روز در تقويم ميلادي: 20، 21 و يا 22 مارس (مارچ). در مارس 44 پيش از ميلاد، ايران خود را براي دفاع در برابر حمله احتمالي «سزار» آماده مي‌كرد كه خبر رسيد سزار 15 مارس( هفت روز پيش از نوروز ) در سناي روم ترور شده است و شاه جريان را به اطلاع رجال كشور رسانيد که ايام عيد را در دلواپسي بسر برده بودند. سپهبد سورنا فرمانده كل ارتش ايران 9 سال پيش از آن (سال 53 پيش از ميلاد) در «حران» ارتش روم را در هم شكسته بود. در اين جنگ، كراسوس كنسول روم و فرمانده اين ارتش كشته شده بود و سزار تصميم به انتقامگيري داشت.
اردشير پاپكان- كه در سال 226 ميلادي سلسله ساسانيان را تأسيس كرده بود چهار سال بعد از دولت روم كه در جنگ از وي شكست خورده بود، خواست كه نوروز ايراني را به رسميت بشناسد و سناي روم نيز آن را پذيرفت و از آن پس نوروز ما در قلمرو روم به Lupercal معروف شد.
در دوران اشكانيان ايام نوروز به پنج روز كاهش يافته بود اما اردشير به تقاضاي «تنسر/ Tansar» موبدِ موبدان (روحاني ارشد زرتشتيان) روز ششم فروردين- زادروز زرتشت- را بر آن اضافه كرد و چون ايرانيان روز هفتم فروردين را خوش‌يمن مي‌دانستند و بيشتر ازدواج‌ها را به اين روز موكول مي‌كردند، از آن زمان ايام نوروز كه روزهاي روح ابدي، شادي‌ها و پاكي‌ها بشمار مي آمدند ، به هفت روز افزايش يافت و ايرانيان در اين هفت‌روز دست از كار مي‌كشيدند.
در طول حكومت ساسانيان اهميت نوروز افزايش يافت. نه تنها يك عيد ملي بود بلكه ايام تميز كردن محيط‌زيست، پوشيدن لباس نو، تميز كردن بدن، استغفار از گناهان، دلجويي از پيران، تجديد دوستي‌ها، استحكام خانواده، و بيرون كردن افكار بد و پليدي‌ها از روح و روان به شمار مي‌آمد. در اين عهد، تشريفات نوروزي مفصل شد، از جمله روشن كردن آتش روي بام‌ها در شب نوروز به منظور سوزاندن پليدي‌ها كه اينك اين رسم به روشن كردن شمع سر سفره هفت‌سين تبديل شده است. ساسانيان معتقد بودند كه هدف کوروش بزرگ از اعلام نوروز به عنوان يك روز ملي، برقراري عدالت، نظم، برادري، انساندوستي و پاكدامني بوده و بايد تحقق يابد.
در مارس 326 ميلادي ميان ارتش ايران به فرماندهي شاپور دوم و ارتش روم به فرماندهي كنستانتينوس دوم امپراتور اين كشور جنگي خونين و پرتلفات در گرفته بود. با اينكه پيروزي با ارتش ايران بود، شاپور دوم 20 مارس (شب عيد نوروز) علي‌رغم مخالفت افسرانش كه در شرف بُردن جنگ بودند، آتش‌بسي دو هفته‌اي اعلام كرد تا سربازان بتوانند آئيين هاي نوروزي را برگزار كنند. كنستانتينوس دوم كه نيروهايش تلفات شديد داده بودند، پس از اين آتش بس موقت حاضر به ادامه جنگ نشد و روز دهم آوريل ميان دو امپراتور پيمان صلح به امضاء رسيد.
در مراسم نوروز سال 399 ميلادي، چند مسيحي ايراني كه موفق به ورود به كاخ يزدگرد شاه وقت (ساساني) شده بودند، في‌البداهه از او تقاضاي آزادي مذهبي براي خود كردند. اين آزادي كه مورد درخواست دولت روم هم بود به همه مسيحيان قلمرو ايران داده شد.
در نوروز سال 501 ميلادي (1349 سال پيش از انتشار مانيفيست كمونيست به قلم كارل ماركس) مزدك- روحاني زرتشتي- جنبش سوسياليستي خود را بر پايه مالكيت عمومي دارايي‌ها، استفاده از توليدات و ثروت بر حسب نياز فرد و برابري اجتماعي- اقتصادي همه مردم علني ساخت كه مورد توجه مردم كه گرفتار جامعه‌اي طبقاتي و وجود شكاف عظيم ميان فقير و غني بودند، قرار گرفت و حتي شاه وقت ايران ـ قباد ـ متمايل به افكار او شد .
پيمان «صلح پايدار» ايران و روم كه به امضاي خسرو انوشيروان ساساني و «ژوستي ني اَن» امپراتور روم رسيده بود، در سال 532 ميلادي در مراسم نوروزي كه در تالار كاخ تيسفون ( ايوان مدائن – طاق كسري، نزديك بغداد) با حضور شاه ايران برپا شده بود، مبادله شد.

در زمان حكومت طولاني نوشيروان ساساني( يا خسرو انوشروان ) ، تماس مستقيم مردم با شاه افزايش يافته بود و شاه شخصاً به برخي شكايات رسيدگي مي‌كرد و در مراسم نوروزي كاخ سلطنتي عده بيشتري از مردم عادي شركت مي‌كردند و به همين سبب خسرو انوشيروان در سال 549 ميلادي، پس از برگزاري مراسم نوروز دستور ساختن تالار بزرگي را به ضميمه کاخ سلطنتي تيسفون که از دجله فاصله زياد نداشت صادر کرد و اين تالار و ساختمان ضميمه آن نهم مارس سال 551 ميلادي آماده بهره برداري شد و آيين هاي نوروزي آن سال در آنجا برگزار شد. اين تالار که با فرش معروف بهارستان مفروش بود پس از حمله اعراب آسيب ديد و بعدا منصور خليفه عباسي دستور داد که با تخريب کاخ سلطنتي و عمارات بزرگ تيسفون ، مصالح لازم براي تکميل عمارات شهر نوساز بغداد واقع در همان نزديکي تامين شود و باقيمانده سکنه تيسفون به بغداد منتقل شوند. با وجود اين، بقاياي تالار خسرو انوشيروان که به طاق کسرا و ايوان مدائن معروف شده همچنان باقي و پايدار مانده و از آثار تاريخي مهم جهان بشمار مي آيد. دانشگاه گندي شاپور( خوزستان ) هم که به دستور خسرو انوشيروان براي تدريس و تحقيق طب و فلسفه ساخته شده بود در نوروز ( سال 550 ميلادي ) گشايش يافت.

رقصیدن مردم در جلوی ماشین نیروی انتظامی در چهارشنبه سوری - عکس




کاریکاتور - عمونوروز و حاجی فیروز هم دستگیر شدند !

امروز بسیجی های پایگاه خاتم اولیای تجریش , ترقه های مردم را ضبط و سپس به دستفروشها میفروختند .



امروز به نقاط مختلف تهران یک سرکی کشیدم . گشتم را از ساعت 3 بعد از ظهر و از میدان انقلاب شروع کردم . میدان انقلاب در دست نیروهای یگان ویژه سپاه بود که به هر کدامشان یک کیسه تخمه و کیک و آب میوه رانی داده بودند و داشتند در برابر دیدگان خشمگین مردم کوفت میکردند و دایما ابزار آلات سرکوبشان را به رخ مردم میکشیدند . بعد از میدان انقلاب به سمت چهار راه ولیعصر حرکت کردم . چهار راه ولیعصر در دست نیروهای راهنمایی و رانندگی بود که مثلا جلوی موتور سیکلت ها را بگیرند و توقیفشان کنند ولی امت با خایه موتور سوار بدون توجه به تهدید های راهنمایی و رانندگی که تردد با موتور سیکلت را بعد از ساعت 14 ممنوع اعلام کرده بود همچنان ویراژ میدادن و از دست ماموران راهنمایی و رانندگی در میرفتند . بعد از آن بسمت میدان ولیعصر حرکت کردم – ساعت نزدیک 4 بعد از ظهر شده بود و کم کم صدای سیگارتها و کپسولها بگوش میرسید – میدان ولیعصر در دست نیروهای پلیس پیشگیری ( احتمالا نیروهای کلانتری میدان فلسطین ) بود و آنها هم کاری به مردم نداشتند برای همین مغازه داران خیابان ولیعصر که باید راس ساعت 14 تعطیل میکردند همچنان باز بودند و داشتند توی پیاده رو سیگارت ول میکردند و بدین وسیله مشتری جلب مینمودند!!! از خیابان ولیعصر تا میدان ونک به فاصله هر 100 متر یکی دوتا سرباز وظیفه نیروی انتظامی گذاشته بودند که داشتند چرت میزدند و تلافی بیخوابیهای نگهبانی شبهای قبل را در میاوردند . میدان ونک در دست نیروهای یگان ویژه ناجا بود از چهره هایشان کاملا مشخص بود تازه همین دیروز از یکی از شهرستانهای جنوب کشور به تهران فرستاده شده اند ( همه سیاه چرده بودند ) و گویا تاکنون تلویزیون های LED تبلیغاتی را ندیده بودند چون داشتند با هیچان تیزرهای پخش شده از تلویزیون مستقر در ضلع غربی میدان ونک را تماشا میکردند . از میدان ونک تا ساختمان تلویزیون جمهوری اسلامی محل ویراژ دادن اراذل و اوباش موتور سوار سپاه ثار الله و بسیجی ها بود ( در این زمان من در اتوبوس بودم و صداهای ترقه هایی را میشنیدم که دست کمی از خمپاره 60 یا 80 میلیمتری نداشت ) در جلوی پارک ملت و ساختمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیروهای یگان ویژه ناجا مستقر بودند و گویا دیگه شرم و حیا را کنار گذاشته بودند چون اسلحه قناصه ( دراگانوف ) که مخصوص تک تیر اندازها هست را علنا در منظر نمایش گذاشته بودند . ساعت به 7 نزدیک میشد که رسیدم به میدان تجریش در آنجا هم مزدوران یگان ویژه ناجا مستقر بودند ( در ضلع شمال میدان ) . بازار سنتی تجریش تعطیل بود برای همین لحظه ای در پایانه اتوبوس روبروی حرم امام زاده صالح نشستم و در این زمان بود که یک چیز خیلی جالبی را مشاهده کردم و دیدم جوجه بسیجی های پایگاه خاتم اولیا ( که در ضلع شمالی پایانه اتوبوسرانی میدان تجریش قرار دارد ) در کنار چند گنده لات بسیجی به سمت مردم رهگذر یورش میبرند و لوازم همراه آنها را میگردند و اگر ترقه و فشفشه پیدا میکردند آنها را مصادره مینمودند و سپس مکشوفات خود را به یک گنده لات دیگه که روی موتور و نزدیک درب پایگاه خاتم اولیا نشسته بود میدادند و وی هم همه آنها را در کیسه ای قرار میداد . این نحوه رفتار آنها برای من جالب بود برای همین یک نیم ساعتی زاغ سیاه آنها را چوب زدم ( هوا کم کم تاریک شده بود ) ناگهان دیدم آقای کنده لات پایگاه کیسه پر از ترقه را داد به یک جوجه بسیجی زیر دستش و وی هم کیسه رو برد و داد به دستفروش جلوی امام زاده صالح و دستفروش هم شروع کرد به فروختن آنها ( در کمتر از 5 دقیقه کلش رو مردم خریدن ) و در کمال ناباوری مشاهده کردم که این جوجه بسیجی ها دوباره به مردمی که همان ترقه ها را میخریدند یورش میبردند و ترقه های آنها را میگرفتند و اصلا به ترقه فروش کاری نداشتند ( گویا ترقه فروش همکار یا هم دستشان بود ) این مچگیری من از آنها نزدیک به 45 دقیقه طول کشید برای همین احساس کردم بسیجی ها کم کم دارند به من مشکوک میشوند برای همین سریع پایانه را ترک کردم و سوار تاکسی های تجریش و شهرک غرب شدم در میدان صنعت ( شهرک غرب ) ملقمه ای بود از انواع نیروهای سرکوب گر از اطلاعاتی و سپاهی تا یگان ویژه و بسیجی و داشتند توی همدیگه وول میخوردند . در شهرک غرب صدای ترقه ها شبیه خمپاره 120 میلیمتری و نور فشفشه ها شبیه به انفجار بمب ناپالم بود و در آن تاریکی من کاملا وحشت را در چهره این مزدوران رژیم مشاهده میکردم ( راستشو بگم دلم براشون سوخت که چقدر خرند !!! ) . خلاصه در انتهای این گشت و گذار به محل زندگی خودمان یعنی آریا شهر – صادقیه - ( محل گنده خایه دارها ) مراجعت نمودم در اینجا غوغا هست هرچند نیروهای لباس شخصی دارند دایما توی کوچه پس کوچه ها آمار مردم رو میگیرن ولی تخم نمیکنن وارد کوچه ها بشن ( بابا ناسلامتی یک تهران هست یه آریا شهر ) خیلی خسته شدم برای همین زیاد با بچه محلها نبودم و سریع اومدم خانه . در ضمن بگم من توی گشت های تجسسی ام گوشی موبایل و سایر لوازم اضافی را نمیبرم برای همین عکس نگرفتم ( تازه شم گوشی موبایل حاجیتون نوکیا 6600 هست ماله عهد بوقه و عکس برداری باهاش خوب نیست – بابا جون ما که مثل شما بچه مایه دارها نیستیم که دم به دقیقه گوشی عوض کنیم یک گوشی میگیریم 5 سال باهاش لاس میزنیم )

در انتها بگم این گزارش حاجیتون کاملا دقیق و موثق هست و خداییش اصلا 4 تایی نیومدم .

کاریکاتور - خامنه ای - رادان - چهارشنبه سوری !

دیدارعبدلله نوری با دکتر یزدی - بعد از آزادی از زندان

عکس جیره خوران حکومتی که به خانه کروبی حمله کردند










آدرس آرامگاه تعدادی از شهدای جنبش سبز- نقشه بهشت زهرا


روی عکس کلیک کنید

در سفره هفت سین چه چیزهایی است ؟

هفت‌سین سفره‌ای است که ایرانیان هنگام نوروز می‌آرایند. آنچه که در این سفره قرار می‌گیرد، باید دارای هفت خصوصیت زیر باشد:
پارسی باشد؛
با بند واژهٔ «س» آغاز شود؛
ریشهٔ گیاهی داشته باشد؛
خوردنی باشد؛
اسم مرکب نباشد؛
برای بدن سودمند باشد؛

بنابراین هر آنچه که دارای این ویژگی‌ها نباشد - اگر چه با بندواژهٔ «س» هم آغاز شده باشد - نمی‌توان جزء هفت سین به حسابش آورد. در زبان پارسی، تنها هفت چیز هستند که این ویژگی‌ها را دارا هستند:
سیر : به نام و عنوان اهورامزدا
سیب: به نام و عنوان سپندارمذ (اسفند)
سبزی: به نام فرشتهٔ اردیبهشت
سنجد : به نام فرشتهٔ خرداد
سرکه: به نام فرشتهٔ امرداد
سمنو : به نام فرشتهٔ شهریور
سماق: به نام فرشتهٔ بهمن

هرچند که در سفرهٔ هفت سین باید به هرحال هفت جزء که با آوای «سین» آغاز می‌شوند (نمادی از «سپنتا») چیده شود، ولی برای زینت و چیدمان دلپذیرتر سفرهٔ هفت سین، تقریباً همهٔ خانواده‌های ایرانی اجزاء دیگری هم در سفره می‌چینند و در آرایش و رنگامیزی سفره شان نهایت خوش سلیقگی را اعمال می‌کنند.

آینه و کتابی مقدس در کنار آن هم از اجزائی است که تقریباً در هر سفرهٔ هفت سینی چیده می‌شود. برخی بر این باورند که سکه که نماد «دارایی» وآب که نماد «پاکی و روشنایی» است بهتر است در کنار هم قرار گیرند و سکه را درون ظرفی از آب سر سفره می‌گذارند.
در کشورهای مختلف هفت سین‌های متفاوتی پهن می‌شود، سفره هفت سینی که امروزه بیشتر مرسوم است داری هفت مورد از چیزهای مانند:
سبزه
سنجد
سیر
سماق
سرکه
سمنو
سیب
سپند (اسفند)



در سفره مرسوم است، میوه، گل، شیرینی‌های سنتی، ماهی قرمز، سبزی خوردن، کتاب آسمانی، دیوان شاعران، و آینه قرار دهند. نهادن ماهی قرمز ، این میهمان همه ساله سفره هفت سین بسیاری از خانواده های ایرانی که کوچک‌تر ها خیلی به آن علاقه دارند، بر سفره هفت‌سین بنیانی فرهنگی دارد. ماهی قرمز، تاریخی چند هزارساله را پشت سر نهاد تا به عنوان قدیمی‌ترین ماهی خانگی یا زینتی به حوض خانه‌های مردم و آب نماهای عمومی راه یافته است و مهمان کوچک نوروزی سفره‌های هفت‌سین ایرانیان شده است.ماهی‌قرمز نماد برج «حوت » یا «برج ماهی» در « گاهشماری هجری شمسی بُرجی » است که سال ها به طور غیر رسمی در ایران رواج داشت و در سال 1289 هجری خورشیدی، طبق ماده 3 محاسبات عمومی ( مطابق دوم حوت 1289 ) دوره دوم مجلس شورای ملی، تقویم رسمی ایران شد و تا سال 1304 که گاهشماری هجری خورشیدی فعلی جایگزین آن شد، رسمیت داشت و در افغانستان هنوز متداول است.نام ماه‌های « گاه‌شماری هجری شمسی برجی » برگرفته از نام 12 صورت فلکی منطقة‌البروج است و از همین روی « بُرج » نامیده شده اند. نام برج های دوازده‌گانه به ترتیب عبارت بودند از : «حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو و حوت ». اگرچه این نام‌ها عربی هستند اما ریشه کاملا ایرانی دارند و در برخی ار متون کهن که آگاهی‌هایی از ایران باستان به ما می دهند، می‌توان نام های ایرانی این برج‌های دوازده‌گانه و نگاه ایرانیان به آن‌ها را به خوبی دریافت. برای نمونه در کتاب « بندهش » که متنی به زبان پارسی میانه (پهلوی ساسانی) است، در بخش دوم با عنوان «درباره فراز آفریدن روشنان» درباره برج‌های دوازه‌گانه می خوانیم: «اورمزد در میان آسمان و زمین روشنی را آفرید. [نخست] ستارگان اختری و نیز نااختری را ، سپس خورشید را [آفرید] . چنین گوید: نخست سپهر را آفرید و ستارگان اختری را بر آن گماشت. [ستارگان] مایه‌ور این دوازده اند که نامشان بره، گاو، دوپیکر، خرچنگ، شیر،خوشه، ترازو، کژدم، نیم اسپ، بز، دلو و ماهی است ... ». البته در متون گوناگون به جای « خوشه » از « دوشیزه »، به جای «دلو» از «آبریز» یا «سقا» یا «دول»، به جای «نیم اسب» از «کمان» یا «قوس» و به جای «ماهی» از «دو‌ماهی» نیز استفاده می شود. در انتخاب ماهی قرمز يا Gold fish به عنوان نماد برج حوت و نهادن بر سر سفره هفت‌سین نیز دو علت بیش از همه مهم بوده است: نخست مقاومت بیشتر ماهی‌قرمز نسبت به عوامل نامساعد محیطی و پرورش آسان‌تر در مقایسه با انواع دیگر ماهی‌های زینتی و دوم رنگ جذاب قرمز نارنجی ( گاه با خال های سفید یا سیاه ) و تنوع شکل ظاهری. به نظر می رسد که رنگ «سرخ» این ماهی به عنوان نماد یا نشانه مهر، پیروزی، شادی، سرزندگی و برکت معنا می یابد. چنان که اهمیت رنگ قرمز در دیگر سنت‌های نوروزی نیز دیده می‌شود که از آن میان می‌توان به مواردی همچون « روبان سرخ » که بر میان سبزه‌نوروزی می بندند، «تن‌پوش سرخ» حاجی فیروز، نصب «پارچه قرمز» بر سردر خانه‌ها در برخی از نقاط تاجیکستان، جشن نوروزی « گل سرخ » در بلخ افغانستان، به پیشواز نوروز رفتن با آتش جشن چهارشنبه سوری (/ سرخی) و طلب « سرخی » از آتش پاک، و همچنین نهادن «سیب سرخ» بر سر سفره هفت‌سین، اشاره نمود. نکته مهم دیگر این که بسیاری از هشدارهایی که معمولا در آستانه نوروز درمورد خطر بیماریزا بودن ماهی های قرمز توسط رسانه های غیر مسئول و افراد غیرکارشناس منتشر می شود پایه و بنیاد کارشناسی و علمی ندارد.

کاریکاتور دجال

عکس های مصطفی تاجزاده در کنار خانواده و دوستانش


برای بزرگنمایی روی عکس ها کلیک کنید


سید مصطفی تاجزاده ( سید خندان )

عارفه تاجزاده ( همسر علی طباطبایی ) در کنار پدرش ( مصطفی تاجزاده )

موسوی لاری , محمد ابطحی و سید مصطفی تاجزاده

سید محمد خاتمی و سید مصطفی تاجزاده




حمیدرضا جلائی پور، علی تاجرنیا ، محمد نعیمی پور، محمدرضا خاتمی ، محسن آرمین و مصطفی تاجزاده


دکتر رمضان زاده و سید مصطفی تاجزاده

مهندس محمد نعیمی پور، دکتر سید محمدرضا خاتمی، و سید مصطفی تاجزاده

چهارشنبه سوری امسال را سبز میکنیم .




اعلامیه فوت حسین شریعتنداری



روی عکس کلیک کنید

مراسم سالروز تولد شهید کیانوش آسا توسط همکلاسی هایش برگزار شد – عکس






عکس - آدولف احمدی نژاد

زندگینامه احمد فردید - تئوریسئن خشونت جمهوری اسلامی





اینکه چگونه مصباح یزدی «شریعتمدار» با احمد فردید «هیچ چیز ندار» وحدت تفکر و مسیر پیدا می‌کند، مسأله قابل تأملی است که می‌تواند پایه‌های آن با فطرت حوزوی فردید مرتبط باشد.
نخست ببینیم احمد فردید کیست.
سید احمد مهینی یزدی متولد 1283 در شهر یزد پس از بیش از 90 سال عمر در 25 مردادماه 1373 در تهران خاموش می‌شود اما افکار خطرناک او پس از مرگش نیز همچنان اذهان بیمارگونه عاشقان قدرت و خشونت مداران را فتح می‌کند و جانیانی از نوع سعید امامی، محمود احمدی‌نژاد، سعید مرتضوی و البته مصباح یزدی را به جان اهل اندیشه و فرهنگ می‌اندازد.
سید احمد مهینی یزدی در سال 1318 برای نخستین بار از نام مستعار «فردید» در سلسله مقالاتی که پیرامون «برگسن» و اندیشه‌هایش در مجله «مهر» می‌نویسد استفاده می‌کند و چندی بعد این نام را برای خود بر می‌گزیند. (جالب اینکه فردید حتی در ذکر تاریخ تولدش راست نمی‌گوید. در مصاحبه‌ با علی‌رضا میبدی برای اینکه خود را بزرگتر از ‌آنچه هست نشان دهد، با ارائه اسناد و مدارکی و اشاره به اینکه در کودکی هم به مدرسه می‌رفته و هم در درس شیخ احمد یزدی (آخوند) حاضر می‌شده، سال تولدش را 1283 اعلام می‌کند. هم او در شرح احوالی که به انجمن آثار و مفاخر فرهنگی می‌دهد تولدش را 1291 و چندی بعد در روزنامه همشهری 1289 ذکر می‌کند.)
دوران زندگی فردید از نظر سیر تعلم و تعلیم به چهار بخش و از نظر احوال شخصی و چگونگی ارتباطش با قدرت به سه دوره تقسیم می‌شود.


الف: فردید در خانواده‌ای متوسط الحال و علاقمند به دانش به دنیا می‌آید و از همان کودکی هوش سرشار و ذکاوت و عشق خود را به آموختن آشکار می‌کند. او علاوه بر مدرسه، و آموختن علوم قدیمه تا سن هفده هجده سالگی، عربی و فرانسه و جبر و هیئت و هندسه را نیز نزد معلمانی که اغلب روحانی بودند می‌آموزد.


ب: از 1305 یعنی آغاز سلطنت رضاشاه تا سال 1326 که فردید در اواخر دهه چهارم عمر خود است (براساس تواریخ متعدد ولادتش سن او در این زمان می‌تواند بین 37 تا 43 سال باشد) او پس از گرفتن دیپلم از دارالفنون و دریافت لیسانس از دانشسرای عالی در سال 1314، به معلمی و نوشتن رو می‌کند. در عین حال جذبه حلقه حوزوی او را به پای دروس مرحوم شریعت سنگلجی و زنده یاد کاظم عصار می‌کشاند. اما این دومی فردید را نمی‌پسندد چون در او صداقت نمی‌بیند. گاهی نیز فردید ریش می‌گذارد و سبحه به دست می‌گیرد و به سراغ آقای تنکابنی که سخت متشرع است و یا شیخ بهاءالدین نوری می‌رود. جالب اینکه از یکسو بعضی روزها سری به لاله‌زار و استانبول و نادری می‌زند و در کافه نشینی‌ها و کنیاک نوشی صادق هدایت و یارانش شرکت می‌کند و تظاهر به دهری مذهبی ویژگی او می‌شود اما غروب که می‌شود اگر به مجلس روضه نرود حتما سری به خانقاهی می‌زند و ذکرگویان گاهی همصدای نعمت‌اللهی‌هاست و زمانی همدل با شاه‌اویسی‌ها. در همین زمان است که برشدن ستاره سرجوخه اتریشی از چشم تیزبین فردید که مشغول خواندن زبان آلمانی هم شده به عنوان تحقق رویائی دور و دیر تعبیر می‌شود. فردید با دیدن هدایت و خواندن مطالبی در ستایش از فرهنگ ایرانی و‌آریائی با هوش سرشارش نزد خود به خواندن زبانهای پهلوی، اوستائی و سانسکریت می‌پردازد. اما مدتی بعد سانسکریت را رها می‌کند. و تمرکزش بعد از این بیشتر روی آلمانی و پهلوی است. نیچه را ستایش می‌کند و تجلی ابرمرد او را در وجود هیتلر کشف می‌کند. فضای کشور نیز ضد انگلوساکسونهاست، و از آنجا که فردید هیچ دلبستگی به مارکس و استالین و اندیشه کمونیستی ندارد، جذب تفکر فاشیسم می‌شود. «ژرمن فیلها» در تهران صلیب شکسته را برگردان نام علی می‌دانند و شگفتا که فردید فلسفه دان دهری مذهب نیز این کشف غریب را تأیید می‌کند.

ج: وزارت فرهنگ از اوائل سال 1325 اعزام دانشجو به خارج را از سر می‌گیرد و فردید ضمن دومین گروه در سال 1326 راهی فرانسه می‌شود. و در دانشگاه سوربن به تحصیل می‌پردازد. و سپس رد او را در آلمان و دانشگاه هایدلبرگ پیدا می‌کنیم.


د: و سرانجام از 1334 در بازگشت به ایران فردید به تدریس در دانشکده الهیات و سپس ادبیات می‌پردازد، می‌نویسد، حلقه مریدان برپا می‌کند، با دستگاه روابط حسنه دارد و پیشنهاد دادن لقب «آریامهر» را به صورت کتبی به دربار می‌دهد.

در رابطه با مراکز قدرت نیز او سه دوره را طی می‌کند.
ـ دوران مجذوبیت در ناسیونالیسم رضاشاهی و در ابعادی وسیعتر، اندیشه نژاد برتر آریائی هیتلر و فاشیسم (و هنوز فردید جذب هایدگر نشده است).
ـ دوران محمدرضا شاه؛ فردید در این دوران، 8 سالش را در خارج است. در فرانسه و آلمان، با گشوده شدن درهای دنیای هایدگر، فردید در جستجوی قائد فرهمند یا ابرمرد، سرانجام نگاه خود را به وطن می‌دوزد. یکچند دلبسته رزم‌آرا است، بعد، چشم به تیمور بختیار می‌دوزد و سرانجام در هیأت شاه می‌یابد آن را که یافت نمی‌شد. و سرانجام سومین دوره عشقبازی او با قدرت به بعد از انقلاب تا پایان زندگیش مربوط می‌شود. در این دوره است که احمد مهینی یزدی ملقب به فردید، همه سیئات وجودش را آشکار می‌کند. شما فکرش را بکنید مردی که تا پیش از انقلاب دین و مذهب و الهیات را خاص عوام می‌دانست و اگرچه در اظهارات و نوشته‌هایش از مبانی مذهب برای رد دمکراسی و اندیشه آزاد بهره می‌جست اما پنهان نمی‌کرد که به طور کلی ایمانی به آخرت ندارد. این آدم بعد از انقلاب به زمین و زمان متوسل می‌شود (از جمله به دکتر نراقی که چون بنی‌صدر و حبیبی و یکی دو تن دیگر از همراهان آقای خمینی از شاگردان و آ‌شنایانش بودند، می‌توانست رابط فیلسوف کبیر با مرکز جدید قدرت باشد) یکی از شاگردان را به سراغ علامه طباطبائی می‌فرستد، خودش با مرحوم حاج آقا صادق لواسانی تماس می‌گیرد، به سراغ دکتر بهشتی می‌رود و از مرحوم مفتح که زمانی در دانشکده الهیات شاگردش بوده یاری می‌جوید که بله من احمد فردید یک دل نه صد دل عاشق امام خمینی شده‌ام و می‌خواهم در رکابش شمشیر بزنم. در چنین فضائی است که رضا داوری مشکل گشا می‌شود و پای فردید را به خانه ارباب قدرت باز می‌کند و سرانجام فردید «رایش» خود را در برپائی جمهوری ولایت فقیه، تحقق یافته می‌بیند. دیدار با خمینی فردید را به ستایشگری تبدیل می‌کند که در ستایش ابرمرد و رهبر فرهمند خود مدح نامه می‌نویسد، تصویر خمینی را حتی بالاتر از تصویر هایدگر می‌نهد. او حتی مدعی می‌شود که «هایدگر در جهت انقلاب اسلامی است و نادانسته طرفدار انقلاب اسلامی است. علم الاسماء من از نظر تاریخی، مستلزم این است که به ولایت فقیه بروم!!» فردیدی که عالم غیب را چهار دهه دست می‌اندازد با بوسه زدن بر دست خمینی فریاد می‌زند: «من به فاعلیت بالغیب معتقدم، افق من انقلاب جهانی و مهدی موعود است.» شگفتا که فیلسوف ما پس از استحاله در محضر ولی فقیه، ملاصدرا را رد می‌کند، علامه طباطبائی را به علت عشقش به عرفان رد می‌کند، و برای اثبات قرآن اصلا منکر متافیزیک می‌شود!! فردیدی که تا دیروز نماز را مظهر عقب ماندگی می‌دانست حالا «بی‌نماز»های دانشگاه و شاعرانی را که مثل شاملو ستایشگر خدای زیبائی‌ها هستند که در عصر ولایت فقیه و خلخالی‌ها در پستوی خانه نهانش باید کرد، محکوم می‌کند و خواستار حذف آنها از جامعه می‌شود. هر بار سعید امامی را می‌بیند پیشانی او را می‌بوسد و از او می‌خواهد سلام گرمش را به جناب «فلاحیان» برساند. در نگاه فردید نیز هم چون هم پالکی‌‌اش در قم مصباح یزدی، میثاق جهانی حقوق بشر دستاورد بوزینگان بیچاره مطرود است، شعر نو از نظر او «بریدن از حقیقت اسلام ناب است». فردید خود را در جائی فراتر از حکمت و فلسفه قرار می‌دهد و زمانی که می‌گوید من زود آمده‌ام وقت ظهور من پس فردا است، به مفهوم نیابت خاصه امام زمان نزدیک می‌شود.



بايگانی وبلاگ