آشنایی با قرارگاه ثارالله


قرارگاه ثارالله یکی از قرارگاه‌های عملیاتی سپاه پاسداران است که وظیفه آن، مدیریت امنیت پایتخت و دیگر شهرهای استان تهران میباشد. در حقیقت فرمانده این قرارگاه، فرماندار نظامی تهران است . این قرارگاه مهمترین واحد امنیتی درون سپاه میباشد و معمولا فرمانده آن یکی از سه مقام ارشد سپاه پاسداران است ولی مسوولیت اصلی قرارگاه برعهده خود فرمانده کل سپاه میباشد. قرارگاه ثارالله در صورت بروز بحران به تشخیص شورای عالی امنیت ملی و تصویب مقام رهبری، مسئولیت برقراری امنیت شهر تهران را برعهده‌دار دارد ، ولی در شرایط عادی این مسئولیت برعهده نیروی انتظامی است. مرکز قرارگاه ثارالله در خیابان سئول تهران میباشد .

تاریخچه
از سال ۱۳۷۴ سپاه پاسداران و مشخصاً قرارگاه ثارالله ماموریت یافتند در صورت بروز بحران ، مسئولیت امنیت پایتخت را برعهده گیرند. از ابتدای تشکیل این قرارگاه در سال ۱۳۷۴ تا پیش از حوادث انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ تعیین شرایط ویژه و سپردن مسئولیت امنیت پایتخت به این قرارگاه سه بار اتفاق افتاد؛ در جریان اعتراض های خیابانی اسلامشهر در سال ۷۴، ۱۸ تیر ۷۸ و اعتراضات خیابانی ۱۸ تیرماه ۱۳۸۲.

در دو دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی، عزیز جعفری که در آن ‏زمان فرمانده نیروی زمینی سپاه بود، فرماندهی این قرارگاه را هم برعهده داشت. در زمان تحصن نمایندگان مجلس ششم، او در نامه‌ای به رهبری و روسای سه قوه، تحصن را مقدمه کودتا خوانده ‏و خواهان مجوز برخورد رسمی قرارگاه با نمایندگان شده بود.

در سال ۸۴ پس از انتصاب سردار جعفری به فرماندهی کل سپاه پاسداران ، سردار زاهدی که جایگزین او در ‏فرماندهی نیروی زمینی شده بود، همزمان فرماندهی قرارگاه ثارالله را نیز برعهده گرفت و بدین ترتیب در تیر ۱۳۸۷ سردار حجازی قائم‌مقام فرمانده سپاه، باز هم با حفظ سمت به عنوان فرمانده قرارگاه ثارالله منصوب ‏شد.

انتخابات ۱۳۸۸
پس از انتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸، به دستور شورای عالی امنیت ملی وظیفه کنترل پایتخت تا دو ماه (از ۲۵ خرداد تا ۲۵ مرداد ۱۳۸۸) بر عهده قرارگاه ثارالله و زیرمجموعه‌اش سپاه محمد رسول‌الله در تعامل با نیروی مقاومت بسیج گذاشته شد. در جریان اعتراض‌ها، شبه‌نظامیان بسیجی که در کنار ماموران نیروی انتظامی در مقابله با معترضان در تظاهرات تهران حضور داشتند، تحت فرماندهی سپاه محمد رسول الله بودند. برخی دیگر از منابع حمله به ستادهای موسوی در شب انتخابات و دستگیری اصلاح‌طلبان را به نیروهای لبنانی سپاه قدس با فرماندهی قرارگاه ثارالله نسبت می‌دهند.

زیرمجموعه‌ها
زیرمجموعه‌های این قرارگاه شامل سپاه محمد رسول‌الله متشکل از نیروهای کادر و وظیفه سپاه و گردان‌های عاشورا و ‏الزهرا شامل نیروهای داوطب مرد و زنی که در قالب بسیج مساجد، ادارات، دانشگاه‌ها، مدارس ‏و ... سازماندهی شده‌اند، می‌باشد.

وظایف
قرارگاه ثارالله در صورت بروز بحران و شرایط ویژه که تشخیص آن با شورای عالی امنیت ملی و تصویب مقام رهبری است، مسئولیت برقراری امنیت شهر تهران را عهده‌دار می‌شود ولی در شرایط عادی این مسئولیت برعهده نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات است.


آشنایی با سپاه محمد رسول الله ( سپاه تهران بزرگ )


سپاه محمد رسول الله در پی تغییر ساختار در سپاه پاسداران و تشکیل سپاه‌های استانی در سال ۱۳۸۷ از ادغام لشکر محمد رسول الله (که اولین فرمانده آن متوسلیان بود) و نیروی مقاومت بسیج تهران بزرگ تشکیل شد که از ابتدای تشکیل، فرماندهی آن برعهده سرتیپ عبدالله عراقی بود. هم اکنون سرتیپ حسین همدانی فرمانده سپاه تهران بزرگ است . این سپاه از زیرمجموعه های فرمانده کل سپاه پاسداران میباشد و مسئولیت هماهنگی و فرماندهی عملیات نیروهای بسیجی، لباس شخصی و پاسدار، درهنگام بروز ناآرامی در تهران را برعهده دارد. سپاه دیگری که در تهران وجود دارد، سپاه استان تهران موسوم به سپاه سیدالشهدا(ع) به فرماندهی علی فضلی بود که هم اکنون سرتیپ دوم بهرام حسینی مطلق فرمانده سپاه سیدالشهدا(ع)است محل استقرار نیروهای این سپاه، پادگان محمد رسول‌الله در تهران خیابان ولیعصر جنب سیمای جمهوری اسلامی و بیمارستان شهید رجایی است.

تاریخچه
پس از جنگ ، لشگر محمد رسول الله تا سال ۱۳۷۴ مسئولیت کنترل پایتخت در شرایط غیرعادی را برعهده داشت. پس از تشکیل قرارگاه ثارالله که وظیفه اصلی‌اش برقراری امنیت شهر تهران بود، این لشگر نیز زیرمجموعه قرارگاه شد. مقر فرماندهی قرارگاه ثارالله در حد فاصل ده ونک و اوین در شمال تهران است. در سال ۱۳۸۷، پس از رسیدن محمد علی جعفری به فرماندهی کل سپاه، وی تشکیلات سازمانی سپاه را در قالب ۳۱ سپاه استانی که مرکب از نیروی زمینی و نیروی مقاومت بسیج، می‌باشند، نوآرایی کرد. در پی آن لشگر ۲۷ محمد رسول‌الله و منطقه مقاومت بسیج تهران بزرگ در یکدیگر ادغام شدند و «سپاه محمد رسول‌الله تهران بزرگ» را تشکیل دادند.

انتخابات ۱۳۸۸
پس از انتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸، به دستور شورای عالی امنیت ملی وظیفه کنترل پایتخت تا دو ماه (از ۲۵ خرداد تا ۲۵ مرداد ۱۳۸۸) بر عهده قرارگاه ثارالله و زیرمجموعه‌اش سپاه محمد رسول‌الله در تعامل با نیروی مقاومت بسیج گذاشته شد. در جریان اعتراض‌ها، شبه‌نظامیان بسیجی که در کنار ماموران نیروی انتظامی در مقابله با معترضان در تظاهرات تهران حضور داشتند، تحت فرماندهی سپاه محمد رسول الله بودند. برخی دیگر از منابع حمله به ستادهای موسوی در شب انتخابات و دستگیری اصلاح‌طلبان را به نیروهای لبنانی سپاه قدس با فرماندهی قرارگاه ثارالله نسبت می‌دهند.

وظایف
این سپاه مسئولیت هماهنگی و فرماندهی عملیات نیروهای بسیجی، لباس شخصی و پاسدار، درهنگام بروز ناآرامی در تهران را برعهده دارد. سپاه دیگری که در تهران وجود دارد، سپاه استان تهران موسوم به سپاه سیدالشهدا به فرماندهی علی فضلی است. حوزه عمل سپاه محمد رسول الله داخل شهر تهران و سپاه سید الشهدا بقیه نقاط استان تهران است.





نیمه پنهان زندگی علی خامنه ای و خانواده اش


مسئولان حفاظت خامنه اي:

تيم محافظت خميني 200 نفر بودند.اما مجموعه اي كه از خامنه اي محافظت مي كنند 10000 نفرند.(يادآورگارد جاويدان شاه كه هيچ گاه از آن كم نمي شد)در اين بين دو نفري كه نقش اساسي دارند دين شعاري و حسين جباري هستند. اين دو كساني هستند كه شب ها پشت در اتاق خامنه اي كشيك مي دهند وتنها كساني هستند كه حق دارند در نزديكي خامنه اي مسلح باشند. آن ها 30 سال است كه محافظين اصلي خامنه اي هستند. اما مديران تيم محافظت از خامنه اي در دوران مختلف اين ها بوده اند:
1.خسروي وفا ( رئيس تيم جانبازان)
2.اصغر زاده(نماينده مجلس)
3.متوليان (سپاه)
4.رمضاني (اطلاعات سپاه)
5.نجات (شوراي امنيت)
6. چيذري (در حال حاضر او مسئول محافظين است.)

محافظين نزديك كه يك جمع 200 نفره هستند و از نزديك شاهد سفرها و زندگي در كاخ ها هستند هر كدام خانه اي دارند كه حداقل يك ميليارد تومان ارزش دارد و آن ها كه خامنه اي را با تقوي ميدانند و خود زاهدانه زندگي مي كنند، در تيم محافظين (حلقه اول ) اجازه ورود ندارند تا مبادا دچار تضاد شوند.هيچ كدام از اين محافظين وفدائيان، هيچ گاه اجازه ازدواج با دختران مسئولين رده بالا را ندارند، حتي اگر عاشق هم شوند.معمولا ازدواج ها در سطح فاميل هاي بزرگ سياسي اتفاق مي افتد ويا با صنف روحاني. اما هيچگاه آن ها كه بوسه بر مقدم و جاي پاي خامنه اي و امثال او مي زنند و از قندان متبرك شده او قند مي ربايند و حاضرند خود را قرباني او وايشان كنند لايق اين نبوده اند كه با دختري از اين بزرگان ازدواج كنند.
از محافظين 500 نفر مسئول محافظت از خانواده هستند.(يك خانواده 40 نفره تحت كنترل محافظين هستند.عروس ها و داماد ها و دختران و پسران و برادران و برادر زن ها و بعضي از بچه هاي برادرها و بعضي از بچه هاي برادر زن ها.)
انتخاب شدن در رده محافظين نيازمند عبور از سه گزينش امنيتي است و زمان زيادي طي مي شود تا كسي بتواند در تيم محافظين جا بگيرد.حقوق محافظين حداقل ماهي هزار دلار و حداكثر ماهي 12 هزار دلار است.وقتي كسي به حلقه محافظين وارد مي شود به او كمك مي شود تا در محل زندگي خود صاحب خانه اي باشد. و همينطور از يك خانه سازماني در محل ماموريت استفاده خواهد كرد.از اين ده هزار محافظ حدود هزار نفر آن ها زن هستند.و معمولا كسي نمي داند آن ها محافظ هستند.

مراقبت هاي پزشكي خامنه اي:

دكتر مرندي وزير بهداشت سابق ،هماهنگ كننده پزشكي آقاي خامنه اي است.پزشكان ديگر را مرندي برمي گزيند و به وقت لازم به بالين خامنه اي مي آورد.در زير زمين بيت رهبري يك بيمارستان خصوصي با 4 دكتر كشيك در طول 24 ساعت مراقبند.در سفرهاي زميني يك بيمارستان سيار همراه خامنه اي است. هم چنين يك اتوبوس - بيمارستان كه داراي اتاق عمل است براي سفرهاي زميني همواره همراه است.براي سفرهاي پروازي يك هواپيما- بيمارستان با دو اتاق عمل وجود دارد. در طول 30 سال گذشته خامنه اي سه بار عمل جراحي داشته است. عمل دست پس از انفجار اوايل انقلاب. عمل جراحي اثني عشر و عمل پروستات.
هرگاه خامنه اي مريض مي شود، تضادها در بيت رهبري تشديد مي شود. كساني كه جنايت كرده اند و مي ترسند كه وقتي خامنه اي بميرد مردم از آن ها انتقام بگيرند ، نگران عاقبت كار مي شوند. اما تا حال خامنه اي رو به بهبود مي گذارد دوباره همه چيز را فراموش مي كنند. خانمي كه خواهر قائم مقام وزارت دفاع است(يعني خواهراحمد وحيد دستجرديكه تخصص پزشكي زنان را دارد، پزشك مخصوص امور زنان) همسر و دختران و عروسان خامنه اي است.

افسردگي:

خامنه اي سال هاست افسردگي دارد.بعضي از پزشكان علت آن را گوش كردن به شنود هاي شبانه قبل از خواب مي دانند.از آن جا كه تا كسي عليه خامنه اي حرفي نزده باشد، حرفش ارزش شنودي ندارد، پس خامنه اي از طريق شنود، مدام دارد عليه خودش حرف مي شنود. خامنه اي براي حفظ سيستمش به طور مستمر هر شب قبل از خواب به مدت 20 دقيقه مكالمات ضبط شده عليه خودش را، از زبان مردم ، مخالفين و حتي مسئولين مي شنود كه منجر به ادامه افسردگي او مي شود.او هر شب قبل از خواب به اين نتيجه مي رسد كه كسي او را دوست ندارد و فردا صبح دوباره مردمي را مي بيند كه از ترس، خود را مريد او نشان مي دهند تا به ثروت و قدرت برسند و يا از خشم او در امان باشند.
خجسته خانم كه گاهي شنودها را شنيده تحمل چاپلوسي هاي روزانه خيلي ها را ندارد. بيش از هر كسي به زبان مي آورد كه مردم ايران دروغگو وچاپلوس و خائنند. خامنه اي گاهي ماساژ مي گيرد.ماساژور يك ايراني است كه دكتر فيزيوتراپ است.ابتدا اين ماساژ بابت دستي كه در انفجار از كار افتاده بود شروع شد. اما بعدها به توصيه پزشكان معالج، بخشي از برنامه هفتگي شد.

سيستم شنود:

پس از رهبري خامنه اي، ابتدا به مدت دو سال احمد قديريان مسئول شنود خامنه اي بود. اما اكنون حدود 15 سال است كه طائب مسئول آن است.اين شنود شامل سه بخش مي شود. شنود مسئولين بزرگ وشنود مسئولين امنيتي و شنود مردم . در مورد امنيتي ها حتي اتاق خواب آنان نيز شنود مي شود تا مراقب خيانت آنان به خامنه اي باشند در موردشنود مردم براي آنكه فضاي جامعه فهميده شود وخامنه اي بتواند با آن مقابله كند اين شنود انجام مي شود.اين شنود سوم نوعي نظر سنجي ميداني است.
شنود دو مركز اصلي دارد. يكي در بالاي توچال و يكي در مركز تلفن.اما يك تيم كه در پشت خانه خامنه اي مستقر هستند،(در خيابان پاستور) شنودهاي مربوط به خامنه اي را طبقه بندي مي كنند و روزانه دو صفحه نوشته و 20 دقيقه نوار در اختيار خامنه اي مي گذارند.كه 5 دقيقه از آن مربوط به شنودهاي اخلاقي جامعه است . علاوه بر آن تمام ملاقات هاي خامنه اي به صورت علني ضبط مي شود و خودش هم به حاضرين اعلام مي كند كه آن ها را ضبط مي كند.مثلا همه ملاقات هايش با هاشمي و خاتمي و احمدي نژاد و مسئولين ديگر را ظبط مي كند. نفرات اصلي اداره شنود: طائب و مهندس حميد، برادر وحيد حقانيان هستند.
بدين ترتيب پرونده پنهان همه مسئولين زير بغل خامنه اي است و قوت و ضعف همه را مي داند.اما كمتر كسي در مورد خامنه اي مي داند ، مگر ري شهري (كه در زمان خميني مامور تحقيق در مورد همه مسئولين بود از جمله خامنه اي) و در سال هاي اخير هم حجازي و محمدي گلپايگاني كه داناي كل شده اند و در همه امور رازها را مي دانند.
ري شهري خواستار توليت شهر ري بود و خامنه اي عليرغم آن كه به اين امر راضي نبود، شهر ري را به او باج داد.ري شهري در زمان امام سه نوع اطلاعات را در مورد همه مسئولين ، از جمله خامنه اي براي اطلاع خميني جمع مي كرد.اطلاعات جنسي،مالي وسياسي.
در زمينه سياسي: هنگامي كه موسوي نخست وزير بود و سياست هاي اقتصادي اش مورد حمايت خميني بود و خامنه اي با آن كه رئيس جمهور بود، قانونا قدرت موسوي را در دولت نداشت ، در جلسات خصوصي از حمايت خميني نسبت موسوي انتقاد مي كرد.
در زمينه مالي: دخالت خامنه اي در مورد پورسانت هاي فروش نفت زير سوال بود و در زمينه جنسي: ماجراي دو زن صيغه اي او در مشهد كشف شده بود كه البته هيچكدام اعتماد خميني را از خامنه اي برنگرداند اما مطرح شدن دو زن صيغه اي در دوران جواني اش مي توانست به اعتبار او در سطح جامعه لطمه بزند.البته پس از انقلاب هيچ موردي از زنبارگي از او ديده نشده ويا به او نسبت داده نشده است.

سفرهاي خامنه اي:

از 365 روز سال 100 روز برنامه سفر سالانه خامنه اي است.يك ماه در تابستان و يك هفته در نوروز و يك هفته در زمستان به مشهد مي رود تا در كاخي كه در وكيل آباد ساخته است، اقامت كند. در ايام نوروز يك هفته در پايگاه هوايي (دزفول) در خوزستان، كه منطقه خوش آب و هوايي در آن فصل از سال است مي گذراند.و يك ماه در شمال ايران: معمولا زيبا كنار- ساري- رامسر – بيشه كنار و همه پنجشنبه ها و جمعه ها در كاخ نياوران يا كاخ جمشيديه يا كاخ لواسانات به سر مي برد.
وقتي خامنه اي در سفر است هر روز يك هواپيماي اختصاصي براي گزارش كارها مي رود و باز مي گردد. و از آن جا كه سه حلقه محافظ اطراف منطقه اقامت او را كنترل مي كنند و همه محافظين حلقه اول و دوم نيز كه 1200 نفر هستند بايستي سفر كنند، ميني موم خرج هر روز سفر خامنه اي 50 ميليون تومان هزينه بر مي دارد.
معمولا وقتي او در وكيل آباد است، هواپيماي 330 از اسب مورد علاقه او واسب مجتبي تا اثاثيه ديگر مورد علاقه خانواده را با خود مي برد.گاهي خامنه اي مي خواهد مثل مردم عادي سفر كند. براي اين منظور يك اتوبوس ضد گلوله كه 500 ميليون تومان خرج برداشته ،ساخته شده است كه داراي دو اتاق خواب و دستشويي و حمام است و هم چنين يك آشپز خانه كوچك كه سيد، آشپز مورد اطمينان آقا ،در آن آشپزي مي كند. اسكورت مخفي آقا به صورت پنهان اتوبوس را از پيش و پس همراهي مي كنند.

خانه هاي خامنه اي :

خانه خميني در جماران 200 متر بود،خانه اصلي خامنه اي در پاستور 1200 متر است.(اين خانه 1200 متري تنها خانه اي است كه همه از آن مطلعند.)
خميني تنها در يك خانه كوچك در قم و يا حسينيه جماران زندگي كرد اما خامنه اي از تمامي كاخ هاي شاه كه حالت موزه نيافته استفاده مي كند و حتي بر آن ها افزوده است.
در عين حال هنوز بچه هاي ايراني در كتاب هاي درسي خود مي خوانند كه قاشق چاي خوري شاه از طلا بوده است.و اشرافيت او باعث انقلاب شد. زير خانه خامنه اي در پاستور،در عمق 60 متري ، يك پناهگاه 5 هزار متري ضد اتمي ساخته شده كه تنها قيمت آسانسورش 5 ميليون دلار است.يك پناهگاه هم زير كاخ وكيل آباد مشهد ساخته شده است.اما اين پناهگاه اتمي در مقابل انقلاب ممانعتي نمي كند. اگرانقلابي در ايران اتفاق بيفتد خامنه اي به سوريه ميگريزد و در وهله دوم به روسيه.

لجستيك خامنه اي:
در سيستم خصوصي بيت رهبري امكانات زير به صورت اختصاصي استفاده مي شود:
(1 عدد هواپيماي ايرباس) مخصوص سفرهاي خودش
(2 عدد بوئينگ 707 ) يكي مربوط به سفرهاي فاميل و يكي مربوط به محافظين
(5 عدد فالكوم) 2 تامربوط به سفرهاي خودش.يكي براي سفرهاي مجتبي و دوتا براي سفرهاي فاميل.
(5 عدد هليكوپتر) 2 هليكوپتر براي سفر خامنه اي.يك هليكوپتر براي سفر مجتبي ودو هليكوپتر مربوط به فاميل.
با آن كه پرواز هليكوپتر در آسمان تهران ممنوع است اما در شمال شهر تهران مدام صداي هليكوپتر شنيده مي شود.
6 باند هليكوپتر يكي در مهرآباد و يكي در عباس آباد ، يكي بغل هتل استقلال ، يكي در منظريه تهران ، يكي در قم و يكي در لواسان.
(17 عدد ماشين ضد گلوله) هر كدام به ارزش 400 هزار دلار
(1200 عدد ماشين ديگر)

اداره كنندگان بيت رهبري:

اول قرار بود منتظري جانشين خميني باشد. مخالفت او با كشتارها در زندان هاي سياسي او را مغضوب خميني كرد و نه تنها بر كنار شد كه حتي در خانه خود زنداني شد.البته عده اي از روحانيون نيزدر بر كنار كردن منتظري و جايگزين كردن خامنه اي بي نقش نبوده اند.
وقتي خميني داشت مي مرد عده اي خواستند احمد پسر خميني جانشين او شود.احمد خود به دنبال چنين نقشي نبود.خميني مي گفت:هركس را مي خواهيد بعد از من رهبر كنيد اما چنين جفايي را در حق من نكنيد كه احمد را رهبر كنيد. نگذاريد مردم بگويند مثل سلطنت از خميني به پسرش ارث رسيد.عده اي هم از اين فرصت به دنبال كنار زدن منتظري از قدرت و جايگزين كردن خامنه اي بودند. مثل ري شهري و محمدي گلپايگاني و حجازي و (طائب كه در آن زمان بازجوي مهدي هاشمي بود) همه اين گروه بعد از مرگ خميني و به رهبري رسيدن خامنه اي همه كاره دفتر او شدند. اين ها حتي با طرح شوراي رهبري بعد از خميني مخالف بودند. شورايي كه قرار بود متشكل از آيت اله گلپايگاني، اردبيلي و خامنه اي باشد.
گردانندگان اصلي در بيت رهبري شخص خامنه اي و پسرش مجتبي، و بعد حجازي،محمدي گلپايگاني و وحيد هستند. كاركنان بيت حدود 500 نفر در لول اول و 2 هزار نفر در لول دوم و ده هزار نفر در لول سوم كار مي كنند. در حقيقت دولت و مجلس و قوه قضائيه نيستند كه كشور را اداره مي كنند، بلكه همه چيز در كنترل بيت رهبري است.بيت رهبري داراي ساختمان هاي متعددي در سطح كشور است.

بسيج در نگاه خامنه اي:

خامنه اي در ابتدا مدير كل حزب جمهوري اسلامي بود، اكنون با همان نگاه باور دارد كه بسيج مي تواند براي او يك حزب باشد.حزبي كه در عين حال يك ارتش است.انتقاد منتقدين به حزب پادگاني، اشاره به همين موضوع دارد.او با پول دولت و ملت براي خود يك حزب نظامي ساخته است.

بيزينس هاي مهم خامنه اي:

واردات شكر و برنج ،ماشين ب ام و ، توليد قند و شكر به نام آستان قدس رضوي،سرمايه گذاري در دبي، آلمان،عراق، آفريقاي جنوبي،ونزوئلا،لبنان،چين.
اما بيزينس هاي بزرگتر مربوط به همان نفت و گاز است و بعد خريد تسليحات نظامي از روسيه و چين.
خامنه اي براي آن كه بتواند بيزينس هاي خود را كنترل كند، اشخاصي را به مدت طولاني در سمت هايي ثابت نگه مي دارد. مثلا مجيد هدايت زاده كه 30 سال مسئول فروش نفت ايران بوده است(هدايت زاده در سال 1387 عوض شد، چون نوري زاده نام او را لو داده بود.) ديگري آقاي سوري مسئول حمل و نقل نفت ايران است كه 30 سال است اين كار را ادامه مي دهد. اين دو نفر را آقاي خامنه اي از سال 61 منصوب كرده است. يك دوره هاشمي رفسنجاني و يك دوره خاتمي و حتي يك بار احمدي نژاد مي خواستند آن ها را عوض كنند اما خامنه اي نپذيرفت. شكل كار اين دو با دفتر رهبري بدين شكل بود:هدايت زاده بشكه هاي نفت را مي فروخت و سوري آن ها را حمل مي كرد و كميسيون آن ها به حساب خامنه اي مي رفت.
در 30 سال گذشته ايران حدود 700 ميليارد دلار نفت فروخته است كه پورسانت فروش و حمل و نقل آن از طريق اين دو نفر به حساب خامنه اي رفته است. سومين نفري كه خامنه اي براي اين كار وارد وزارت نفت كرد ، برادرش حسن خامنه اي بود كه ابتدا در وزارت ارشاد جزو گروه سانسور بود اما بعد براي كنترل منافع خامنه اي وارد وزارت نفت شد.

كاخ هاي خامنه اي:

عكس هاي ضميمه توسط گوگل محل كاخ هاي خامنه اي را نشان مي دهد. اين كاخ ها عبارتند از:
1.كاخ هاي لواسانات كه مربوط به شخص خامنه اي، مجتبي، و محمدي گلپايگاني است.
2.كاخ جمشيديه: كاخ سابق اردشير زاهدي (كه محل كوهنوردي خامنه اي است)
3.كاخ فيش قولا در شمال ايران
4.كاخ هاي باغ ملك آباد مشهد با 300 هزار متر باغ اطراف
5.كاخ نياوران
6.كاخ هاي سد لتيان ( كه قبلا كاخ شاه بوده است)

ثروت خامنه اي:

خامنه اي در سال 60 رئيس جمهور شد.
در سال 61 هدايت و سوري را مسئول فروش نفت كرد و تا سال 85 آن ها عوض نشدند.
در سال 62 محسن رفيقدوست را مسئول خريد اسلحه كرد
از سال 1370 به ارزش زمين پي برد و از طريق ستاد اجرايي فرمان امام و بنياد مستضعفان روي زمين هاي ايران دست گذاشت. در وزارت نفت از سال 63 حسن خامنه اي مسئول كنترل آقايان هدايت و سوري شد.
در وزارت دفاع محمدي گلپايگاني مسئول كنترل رفيقدوست و حيدري شد.
درامور زمين هم آقاي لولاچيان مسئول شد و بعد با خامنه اي فاميل شد.
از سال 76 به بچه هايش اجازه دخالت در بيزينس را داد.
از سال 84 خودش بيزينس را كنار گذاشت و از دولت مستقيم پول گرفت. همان پول هايي كه در بودجه كشور گم مي شود. و كروبي از احمدي نژاد در انتخابات مي پرسيد آن يك ميليارد چه شد؟
كل ثروت خامنه اي و خانواده اش: 36 ميليارد دلار
ثروت شخص خامنه اي :30 ميليارد دلار
ثروت خانواده:6 ميليارد دلار

پول نقد:

22 ميليارد دلار از 36 ميليارد دلار به شكل پول نقد در ايران بود كه در زمان انتخابات به دليل شلوغي كشور تصميم به ارسال بخش عمده آن به سوريه از طريق تركيه گرفته شد.اين پول در مسير تركيه به سوريه لو رفت و در تركيه توقيف شد.نگراني خامنه اي اين بود كه در صورت سقوط رژيم اين پول ها در ايران بماند.دولت ايران در حال تلاش براي باز پس گيري اين مبلغ از تركيه است.در اين كه اين پول در تركيه توقيف شده هيچكس شكي ندارد سوال اين است كه چرا اين پول با هواپيما مستقيم به سوريه نپريده است. شايد بيم آن بوده است كه هواپيما و محموله اش شناسايي و سرنگون شود.
بقيه پول نقد: سه و نيم ميليارد دلار است كه يك ونيم ميليارد دلار به صورت الماس و يك ميليارد دلارهم به صورت طلاست و حدود يك ميليارد به صورت اسكناس دلار است.
حساب بانكي:به غير از آن 22 ميليارد دلار نقد، ده ميليارد از 36 ميليارد در حساب هاي بانكي است به شرح زير:
يك ميليارد در روسيه
يك ميليارد در سوريه
يك ميليارد در چين
يك ميليارد در ونزوئلا
دو ميليارد در آفريقاي جنوبي
دو ميليارد در لندن
دو ميليارد ساير كشورها

و به غير از 22 ميليارد نقد و 10 ميليارد در حساب هاي بانكي ،بقيه اموال به صورت ملك و سهام به مبلغ :4 ميليارددلار به شرح زير:
2 ميليارد سهام در بازارهاي دنيا
1 ميليارد در آفريقاي جنوبي
500 ميليون در سوريه
500 ميليون در ونزوئلا
30 ميليارد ثروت خامنه اي از كجا آمده است؟

12 ميليارد دلار از پورسانت فروش نفت آمده
2 ميليارد دلار از بيزينس زمين آمده
6 ميليارد دلار از بيزينس سلاح آمده
10 ميليارد دلار احمدي نژاد ظرف اين 4 سال پرداخته
بيزينس هاي مذهبي خامنه اي:

آستان حضرت رضا درمشهد/آستان حضرت معصومه در قم/آستان شهر ري در جنوب تهران. تمام عوائد ناشي از اين آستان ها و سرمايه گذاري هاي آن ها تحت كنترل و مشاركت خامنه اي است.طبسي در مشهد و ري شهري شركاي او در اين دو شهر هستند.

مجتبي خامنه اي:

متولد 1348.دومين فرزند خامنه اي.علاقه شخصي او غير از سياست و اقتصاد به اسب سواري است.طوري كه براي سوار شدن بر اسب مورد علاقه اش براي زمان هايي كه در وكيل آباد مشهد است، اسب او را با هواپيما 330 به مشهد مي برند. مجتبي فعال ترين فرزند خامنه اي در امور سياسي است. او سالهاست همان نقشي را بازي مي كند كه احمد خميني براي پدرش بازي مي كرد. در جواني به جبهه رفته است.و در همان جا با طائب (مسئول كودتاي انتخاباتي و مسئول شنود بيت رهبري ...)آشنا شده است.همسر او دختر حداد عادل است.شيوه زن گرفتن در خانواده خامنه اي اين طور است كه همسر خامنه اي چند دختر را براي پسرانش انتخاب مي كند و پسرها پس از تائيد پدر و وزارت اطلاعات از بين آن ها دختري را انتخاب مي كنند.اين انتخاب ملاحظات سياسي بسياري دارد. وصلت با فرزندان خامنه اي، نوعي مشاركت در قدرت ايران است. به همين سبب ازدواج ناشي از عشق اوليه، تقريبا در خانواده خامنه اي منتفي است.مجتبي مدتي با همسرش بر سر بچه دار نشدن دچار اختلاف بود و حتي علاقمند بود تا زن ديگري را اختيار كند تا اين كه راه چاره معالجه در لندن تشخيص داده شد.

بچه يك ميليون پوندي:

مجتبي به همراه 20 محافظ ،و همسرش به همراه سه نديمه ، ومادر همسرش به همراه دو نديمه، دسته جمعي به لندن رفتند و مدت دو ماه، نيمي از هتل شرايتون پارك لين لندن را اجاره كردند تا همسرش موفق شود براي او پسر بچه اي به نام باقر را به دنيا بياورد. بچه اي كه هزينه سفر هواپيماي اختصاصي و هتل و هزينه درمان و خرج و حقوق محافظين و نديمه هاي مادر و مادر بزرگش حدود يك ميليون پوند هزينه داشته است. زنان مسئولين كه از موضوع خبر دارند وقتي درباره باقر (نوه خامنه اي) حرف مي زنند از او به عنوان بچه يك ميليون پوندي سخن مي گويند.

رابطه مجتبي و حداد عادل( پدر زنش)

مجتبي خامنه اي داماد حداد عادل است. پس حداد عادل موفق مي شود به رياست مجلس شوراي اسلامي برسد. اما اين روابط فاميلي، نه تنها به قدرت سياسي ميدان مي دهد كه زمينه همكاري هاي مهم اقتصادي است.
در زمان آقاي خاتمي ايرانسل به مناقصه گذاشته شد. مجتبي خامنه اي به دنبال آن بود كه آفريقاي جنوبي كه به او پورسانت مي داد، برنده مناقصه باشد،اما در يك مناقصه آزاد، شركت ترك سل ، برنده مناقصه شد. مجتبي ناراحت مي شود و به آقاي خاتمي زنگ مي زند كه بگوييد :برنده مناقصه آفريقاي جنوبي شده است. آقاي خاتمي به سليماني مي گويد قانوني عمل كنيد. سليماني اعلام مي كند ترك سل قانونا برنده شده است.مجتبي دست به دامان حداد عادل مي شود. حداد به احمد توكلي مي گويد كه برنده شدن ترك سل خلاف امنيت ملي است و عليه دولت خاتمي تعداد زيادي مقاله نوشته مي شود. خاتمي زير بار نمي رود تا احمدي نژاد رئيس جمهور مي شود. اولين كاري كه احمدي نژاد مي كند اين است كه قرار داد را بدهند به وزارت دفاع و ام تي ان به صورت مشاركتي. و بدين ترتيب مجتبي از آفريقاي جنوبي پورسانت مي گيرد كه به حساب او در لندن ريخته مي شود. (رجوع شود به سخنراني هاي توكلي در اين مورد و همينطور به سخنراني هاي سليماني در سايت بازتاب در اينباره)
آقاي حداد به مجتبي مي گويد: من اين كار را براي تو كردم. حالا تو براي من يك كاري بكن. براي زمين من از قاليباف مجوز مسكوني تجاري بگير.
حداد عادل يك زمين 300 هزار متري كه انبار است را در شمال ميدان رسالت مالك است. اين زمين متري 200 هزار تومان مي ارزيد كه توسط قاليباف به يك ملك مسكوني - تجاري تبديل شد. در نتيجه اين عمل زمين 300 هزار متري انبار كه متري 200 هزار تومان مي ارزيد، يكباره به متري 3 ميليون تومان تبديل شد. در اين مورد علي اشراقي(نوه امام) مخالفت مي كند كه به توصيه مجتبي، توسط قاليباف، علي اشراقي هم معزول مي شود.
در حال حاضر بابت هر تلفن ايرانسل 2 تومان و بابت هر اس ام اس يك تومان به مجتبي مي رسد. اين علاوه بر پولي است كه از آفريقا به حساب اوپورسانت ريخته مي شود. هم چنين هر بشكه نفتي كه به چين و هند فروخته مي شود يك دلار به مجتبي مي رسد.
چندي پيش يك ميليارد و ششصد ميليون پوند كه به حساب مجتبي خامنه اي در لندن رفته بود به دليل آن كه معلوم نبود،از كجا آمده است توسط انگليس مصادره شد.
همينطور رجوع شود به مقالات بي بي سي درباره سعيد امامي و قتل هاي زنجيره اي كه در آن ها به 30 درصدي كه مجتبي بابت خريد اسلحه از روسيه كميسيون گرفته اشاره شده است.
گاهي ديده شده كه مجتبي دربعضي سفرها به خارج از ايران ماشين بنز سفارت را كه براي استقبال به پاي هواپيما آورده شده راسوار نشده و سراغ ماشين ساده تري را گرفته است. و گاه حتي حاضر نشده به هتل برود و در خانه كارمندان سفارت شب را خوابيده است.اين رياكاري براي پنهان كردن هزاران رازي است كه خامنه اي و خانواده اش از مردم ايران پنهان كرده اند.

ثروت مجتبي: 3 ميليارد دلار

2 ميليارد در لندن و سوريه و آفريقا
700 ميليون دلار ملك در سوريه ، ونزوئلا و لندن
300 ميليون دلار نقد (الماس و طلا و دلار)

مجتبي از سال 76 جايگزين حسن خامنه اي در نفت شد.
بابت خريد بنزين تا كنون از هر تن ،بين 5 تا 15 دلار حدود 1 ميليارد دلار پورسانت گرفته است.
در زمين :(يك قطعه 500هزار متري در مشهد مال اوست )
بزرگترين پاساژ و آپارتمان سازي مشهد مال مجتبي است. همه مشهدي ها آن را مي شناسند.
200 هزار متر زمين از قاليباف در تپه هاي عباس آباد گرفته است.
150 هزار متر شاپينگ در اكباتان ساخته شده كه مجوزش را از قاليباف گرفته (500 ميليون دلار سود داشته است)

آشنايي مجتبي با سعيد امامي:

همسر آقاي خامنه اي با مجتبي پسرش و سعيد امامي و همسر او با فالكوم دولت جمهوري اسلامي به مدت سه هفته به همراه محافظين به لندن مي روند. علت اين سفر، عمل معده مجتبي و عمل روده مادر او خجسته خانم است. در اين سفر زمينه هاي آشنايي نزديك مجتبي با سعيد امامي براي قتل هاي زنجيره اي فراهم مي شود.در خاطرات زن سعيد امامي آمده است:
سعيد امامي وقتي از لندن بر مي گردد ،با مجتبي خيلي دوست مي شود(و پايه قتل هاي زنجيره اي از سال 73 شكل مي گيرد.) سعيد امامي مسئول امنيت داخلي وزارت اطلاعات بود، از همان سال ها مخالفت با آقاي خامنه اي شكل ظاهري به خود گرفت. ابتدا لات هاي تهران را كشتند. محسني اژه اي و آقاي خوشبخت (پدر زن مصطفي خامنه اي )حكم قتل ها را صادر مي كردند و بچه هاي اطلاعات عمليات را اجرا مي كردند.

مجتبي و قتل هاي زنجيره اي:

بالاي دفتر آقاي خامنه اي در خيابان پاستور، مجتبي خامنه اي دو اتاق دارد كه ملاقات هايش را در آن جا انجام مي دهد. يكبار در همان اتاق ها به سعيد امامي مي گويد كه چرا همين كاري را كه با لات ها كردي ابا روشنفكرها نمي كني؟
سعيد امامي مي گويد : كتبي بنويس.
حجازي رئيس دفتر آقاي خامنه اي به دري نجف آبادي وزير اطلاعات وقت مي نويسد كه با درخواست هاي آقاي امامي موافقت كن. بعدها كه دري نجف آبادي متهم شد كه در قتل ها دخالت داشته است، گفت:در صورتي كه من دستگير شوم نامه حجازي را كه مخفي كرده ام، منتشر خواهد شد تا معلوم شود كه قتل هاي زنجيره اي دستور مجتبي بوده است. در نتيجه موضوع قتل هاي زنجيره اي نتوانست به گردن دري نجف آبادي بيفتد، اما كسي يقه مجتبي را هم نگرفت.
سعيد امامي تا زماني كه دستگير نشده بود هر يكشنبه بعد از ظهر از ساعت 4 تا 7 شب مجتبي را در همان دو اتاق بالاي دفتر رهبري ملاقات مي كرده است. مصطفي و مجتبي هر كدام 16 محافظ دارند كه غير از دو نفرشان ديده نمي شوند.
مجتبي درس طلبگي خوانده است و در حال حاضر گاهي در قم درس طلبگي مي دهد.هنگامي كه او مشغول درس دادن است 8 نفر از طلبه ها از او محافظت مي كنند.

مجتبي و انتخابات جديد:

در مورد انتخابات تز مجتبي اين بود: طرفداران مخالف سوسولند.دو تا باطوم بخورند در مي روند. تزي كه جواب نداد.
پس از انتخابات وقتي شعار (مجتبي بميري، رهبري رو نبيني) بر سر زبان ها افتاد ، بسياري از زندانيان سياسي شلاق خوردند تا كسي يا كساني كه اين شعارها را بر سر زبان ها انداخته بودند، شناسايي شوند. تصور دفتر رهبري و خود مجتبي اين بود كه نام او هر چه كمتر بر سر زبان ها بيفتد، راحت تر مي تواند به كارهايش ادامه بدهد.حيرت مجتبي و دفتر رهبري اين بود كه نام مجتبي را چه كسي بر سر زبان ها انداخته است.چرا كه مجتبي تا قبل از انتخابات اخير بيشتر پشت پرده بود.
در حال حاضر بعد از خامنه اي ،مجتبي پر قدرت ترين شخص ايران است كه با هماهنگي سپاه، فرمانده اصلي كودتاي پس از انتخابات است. مجتبي در بعضي از موارد حتي بر خلاف نظر پدرش علي خامنه اي رفتار مي كند. به عنوان مثال در آبان ماه سال 1388 به رئيس دادگاه مربوط به متهمين تجاوز و شكنجه در كهريزك توسط فيروز آبادي اطلاع داده شد كه آقاي خامنه اي دستور آزادي متهمين كهريزك را داده است. متهمين آزاد مي شوند، اما رئيس دادگاه از لاريجاني رئيس قوه قضائيه مي پرسد : چرا بيت رهبري از طريق شما به من امر نكرده اند؟
لاريجاني اظهار بي اطلاعي مي كند اما اصرار مي كند كه قضيه را مسكوت بگذارد تا از شخص آقا بپرسد. و مي گويد قرار است پس فردا شرفياب شوم. دو روز بعد از آقاي خامنه اي مي پرسد: كه چرا از طريق من به رئيس دادگاه ابلاغ نفرموديد؟
خامنه اي اظهار بي اطلاعي مي كند و مي گويد من چنين دستوري نداده ام. فيروز آبادي كه در آن لحظه براي بازديد در قزوين بوده است احضار مي شود و با هليكوپتر خودش را به بيت مي رساند.خامنه اي از او مي پرسد: تو چنين دستوري داده اي؟
فيروز آبادي مي گويد: بله من گفتم.
خامنه اي مي پرسد:از چه كسي چنين دستوري گرفتي؟
فيروز آبادي مي گويد اجازه بدهيد خصوصي عرض كنم.خامنه اي به او حكم مي كند تا فوري گزارش دهد. و او مي گويد: آقا مجتبي فرمودند.و دوباره خامنه اي دستور دستگيري مجدد متهمين كهريزك را صادر مي كند.

در مورد انتخاب شدن احمدي نژاد هم قصه از اين قرار بود كه كروبي در موقع شمارش آرا خوابش برد و وقتي از خوا ب برخاست احمدي نژاد از او پيشي گرفته بود.قاليباف نيز نقل مي كند كه قرار بود من رئيس جمهور شوم اما يكباره عنايت آقا از من برداشته شد.در همه موارد اين مجتبي بوده است كه به سپاه و بسيج مي گفته است كه آقا مي خواهد شما به چه كسي راي بدهيد. اين موضوع را كروبي پس از انتخابات احمدي نژاد در دور اول افشا كرد.
تا پيش از انتخابات، مجتبي خامنه اي به عنوان نفر دوم دفتر رهبري، تنها براي سياسيون درجه اول نظام شناخته شده بود، اما حوادث بعد از انتخابات رياست جمهوري 1388 نام مجتبي را به عنوان عامل اصلي كودتا بر سر زبان ها انداخت.

مجتبي و وليعهدي او:

بسياري معتقد بودند كه آقاي خامنه اي براي بعد از خودش به شاهرودي فكر كرده است.زيرا خامنه اي نمي تواند با جانشيني مجتبي پسرش احساس نظام پادشاهي يا موروثي را براي مردم تداعي كند.
موضوع جانشيني پسر به جاي پدر حتي در زمان خميني هم مطرح شد.عده اي به خميني پيشنهاد كردند كه احمد آقا پسر او پس از خميني جانشين او باشد. خميني خود بيش از هر كسي مخالف بود. او صراحتا به هاشمي رفسنجاني گفت: هر كس را مي خواهيد به جز احمد جانشين من كنيد اما در حق من چنين جفايي را نكنيد. نگذاريد مردم بگويند مثل شاه قدرت از خودش به پسرش ارث رسيد.
اما عده اي و كم كم حتي مردم اين فرض را پذيرفته اند كه در جمهوري اسلامي هر چيز مي تواند اتفاق بيفتد. انتشار يك وصيت نامه پس از مرگ خامنه اي، و يا حتي يك كودتاي نظامي توسط سپاه، با اعلام مريضي نا بهنگام خامنه اي مي تواند قدرت را به طور كامل در اختيار مجتبي قرار دهد.مجتبي در حوزه علميه درس خارج خوانده است و در مدرسه گلپايگاني درس فقه مي دهد.او بيش از هر كسي روي پدرش اثر دارد.در بيت رهبري كارهاي مختلف بين پسران خامنه اي تقسيم شده است.سهم مجتبي مسئوليت سازمان هاي نظامي و امور اقتصادي و امور شخصي خامنه اي است.

مصطفي خامنه اي:

با آن كه مصطفي پسر اول و ارشد خامنه اي است اما مجتبي گوي سبقت را از او ربوده است. شركت مخابرات كه به سپاه داده شد، دعواي مجتبي و مصطفي بوده است.چون مجتبي ايرانسل را داشت.، مصطفي رفت تا از طريق سپاه مخابرات را صاحب شود و چون كسي از سپاه حساب پس نمي خواهد، پس مصطفي پشت سپاه مي تواند خود را مخفي كند.
مصطفي نيز درس طلبگي خوانده است.و اگرچه در حاشيه مجتبي به سركوب مشغول است اما علاقه او بيشتر به امور اقتصادي است.در ايران هر پژويي كه فروخته مي شود ،حدود 150 هزار تومان سهم مصطفي است.تا به حال در ايران 2 ميليون پژو فروخته شده.فراموش نشود در ايران سالانه بيست و چند هزار نفر در تصادفات مي ميرند و بخش عمده آن به وضعيت بد ماشين هاي در حال تردد بر مي گردد كه صرفا براي سود بيشتر آقا زاده ها توليد مي شوند ، نه براي مصرف بهينه مصرف كنندگان.
مصطفي در طلبگي درس خارج خوانده و اصول و فقه درس مي دهد. همسر مصطفي، دختر آيت اله خوشوقت است كسي كه حكم قتل ها را به همراه محسني اژه اي در مورد ترور لات ها صادر كرد. مصطفي صاحب يك فرزند به نام جواد است.و مسئوليت سازمان هاي مذهبي در بيت رهبري با اوست.

ثروت مصطفي: يك ونيم ميليارد دلار

1 ميليارد در حساب بانكي آفريقاي جنوبي و سوريه
400 ميليون دلار ملك در آفريقاي جنوبي و آلمان
100 ميليون دلار الماس و پول نقد در تهران

قرار داد پژو در زمان نجات حسينيان وزير صنايع سنگين بسته شد. سال هاي اول سودي در كار نبود تا غروي آمد.بعد ايران خودرو زير نظر مصطفي كار مي كرد.دو ميليون پژو فروختند.150 هزار تومان بابت هر پژو به مصطفي رسيد. پسر محمدي گلپايگاني كه در فرانسه درس حقوق مي خواند، مسئول اداره پژو و امور ايرباس در فرانسه شد. وقتي پسر محمدي گلپايگاني به تهران آمد كار را به خود مصطفي منتقل كرد.

امور اقتصادي ديگر مصطفي:

مصطفي در شهر تهران كار خريد و فروش زمين مي كرد و مي كند.
دعواي رفيق دوست در سال 74 و 75 دعوا سر تقسيم پول با بچه هاي خامنه اي بود و در همين رابطه خدا داد را دستگير كردند.
شركت خط هوايي كاسپين كه ده هواپيما دارد زير نظر مصطفي كار مي كند.ابتدا زير نظر رجبي نامي كار مي كرد كه رجبي را بيرون كردند.
واردات بي ام و نيز مال مصطفي است.
يك ماجراي باور نكردني :هواپيماي پادشاه بورناي را به مبلغ 100 ميليون دلار خريدند. مصطفي و گلپايگاني و پسر گلپايگاني براي معامله به سفر رفتند. يك سوري دلال معامله بود.70 ميليون دلار پول نقد داده شد. اما دلال سوري پول را خورد و هواپيما را هم نداد و در دنيا گم و گور شد.عده اي هم مي گويند گلپايگاني سر مصطفي كلاه گذاشته است.
پروژه مصطفي اين است: هر ايراني يك پژو.

مسعود خامنه اي:

متولد 1353 است.همسر او سوسن خرازي فرزند آيت اله خرازي و خواهر صادق خرازي است. پس از انتخابات خانواده آيت اله خرازي بابت آبرويي كه از آن ها به سبب حوادث پس از انتخابات رفته است ، مساله دار شده اند و سوسن خرازي به خانه پدري بر گشته و در شرف طلاق از مسعود است. مسعود بيش از برادران ديگر خود روشنفكر نشان مي دهد.او در دانشگاه درس حقوق خوانده و مسئوليت بنيادها در بيت رهبري و مسئول سايت خامنه اي است.

ثروت مسعود: 500 ميليون دلار

400 ميليون دلار حساب بانكي در فرانسه ، لندن ، سوريه
100 ميليون دلارنقد در تهران
واردات رنو مال مسعود است. قرارداد رنو زمان خاتمي بسته شد.بچه هاي وزارت صنايع داشتند قرارداد رنو را مي بستند كه توسط احمد توكلي جلوگيري شد . وقتي ميثم وارد قرارداد شد، احمد توكلي گفت: مشكلي ندارد و مساله حل شده است.
محمد خامنه اي برادر خامنه اي براي امضاي قرارداد با مسعود به پاريس رفت. موقع افتتاح خط ، مسعود و محمد خامنه اي نيز حضور داشتند.
مسعود خلباني بلد است.و مي تواند است با فالكوم پرواز كند.

ميثم خامنه اي:

متولد سال 1357. همسر او لولاچيان فرزند يك بازاري است. ماشين ال90 رنو توسط مسعود خامنه اي و عمويش محمد خامنه اي تا سالي صد هزار مورد وارد ايران مي شود و بابت هر ماشين 500 هزار تومان به ميثم و عمويش مي رسد.ميثم الهيات خوانده است و اكنون در دفتر خامنه اي كار مي كند.مسئوليت ستاد اجرايي بيت رهبري با ميثم است.

ثروت ميثم:200 ميليون دلار

در حساب سوريه: 190 ميليون دلار
نقد: 10 ميليون دلار

بشري خامنه اي:

متولد 1359. شوهر او پسر محمدي گلپايگاني (رئيس دفتر خامنه اي) است.سن او 2 سال از انقلاب كمتر است و مثل خواهرش هدي قد بلند و لاغر است و موهاي بوري دارد. او وقتي به مدرسه مي رفت 2 محافظ تا بيرون آمدن او از مدرسه پشت در مي نشستند.بشري خامنه اي با زن طائب رفت و آمد داشت. يك روز بشري به خانه طائب مي رود و مي بيند تن زن طائب سياه است.از او علت را مي پرسد و زن طائب به گريه مي زند و درد دل مي كند كه ديشب طائب اسلحه را روي سر من گذاشته بود و مي گفت كه اعتراف كن كه با برادرت رابطه جنسي داشته اي.اگر اعتراف نكني شليك مي كنم.و بعد هم مرا زد.اين داستان توسط بشري به گوش خامنه اي مي رسد و منجر به اخراج طائب براي مدتي كوتاه از بيت رهبري مي شود.
ثروت بشري: 100 ميليون دلار نقد(كه از بيزينس به دست نيامده و هديه پدر است.)

هدي خامنه اي:

متولد 1360همسر پسر برادرآقاي كني است.علاقه او و خواهرش مثل علاقه دو زن معمولي به آرايش و تغيير لباس است.در مهماني هاي زنانه بادامن كوتاه حاضر مي شوند. تا پيش از انتخابات يك آرايشگاه مشهور در خيابان فرشته را قوروق مي كردند تا آرايش موهاي خود را تغيير دهند.اما از زمان انتخابات به بعد اتاقي در دفتر رهبري به يك آرايشگاه تبديل شده تا امنيت دختران و عروسان خامنه اي در فضاي نا امن بعد از انتخابات بيشتر شود.
ثروت هدي: 100 ميليون دلار نقد( از پدر هديه گرفته است.)

برادران خامنه اي:

حسن برادر خامنه اي 500 ميليون دلار ثروت دارد كه 400 ميليون آن در سوريه و لندن 20 ميليون دلار نقد در تهران 80 ميليون دلار در حساب لندن و دبي است .او مدتي در وزارت ارشاد مسئول سانسور و مدتي در وزارت نفت مسئول نظارت بر فروش و حمل و نقل نفت بوده است.

محمد برادر خامنه اي 100 ميليون دلار ثروت دارد.
هادي خامنه اي كه در دوره شاه به 3 سال زندان محكوم شده بود به دليل فاصله اش از اين خاندان منزه تر زندگي مي كند.او جزء طيف اصلاح طلبان است و سردبير روزنامه حيات نو است ، كه گاهي روزنامه اش هم توقيف مي شود.

ثروت هاي حاشيه اي و ناگهاني خانواده خامنه اي:

در زمان نوربخش به شركتي كه مال محمدي گلپايگاني و پسرش بود و به همراه بچه هاي سپاه و با مديريت قاسم سليماني اداره مي شد ارز داده مي شد و در دبي مي فروختند. اين ها ارز را مي خريدند به 400 تومان و يك بار سه روز بعدش فروختند به800 تومان. 5 ميليارد دلار ارز به طور ناگهان دو ونيم ميليارد دلار سود كرد. از طرف قوه قضائيه هفت هشت نفر در اين رابطه دستگير شدند كه سليماني از طرف آقاي خامنه اي آن ها را آزاد كرد.(دوره آقاي خاتمي بود و شاهرودي را تهديد كردند تا آن ها را آزاد كنند.)
از قرارداد هاي اسلحه: (تانك و موشك و ضد هوايي)
فقط 10 ميليارد دلار با چين معامله اسلحه شده است (3 ميليارد دلار كميسيون گرفته شده، چون كميسيون قرار داد اسلحه بالاست)
11 ميليارد دلار از روسيه اسلحه خريده شده است. (3 ميليارد دلار كميسيون گرفته شده است.)

حدود دو و نيم ميليون بشكه نفت ايران روزانه فروش مي رود كه يك ميليون ونهصد هزار بشكه آن از طرف خامنه اي فروخته مي شود.بابت حمل و نقل هر بشكه نفت 5 سنت كميسيون بر مي دارند.
بعضي از پول ها هم براي پروژه هاي سري است و كسي حسابش را ندارد. :پروژه هاي اتمي/ نظامي /حزب اله /و پروژه هاي خارج از كشور. مثلا مي گويند 20 ميليون دلار مي خواهيم.نصفي اش را خرج مي كنند و نصفي اش را خودشان بر مي دارند.
حالا معلوم است كه چرا خامنه اي كه با روضه اباعبدالله سر كار آمده است براي كدام منافع به راحتي در روز عاشورا آزاديخواهان و حتي عزاداران حسيني را مي كشد.

عاشوراي سال 1388
محسن مخملباف


اعدام روزنامه نگاران و آلت جرم شان !





آشنایی با یگان ویژه ناجا


یگان‌های ویژه پاسداران نیروی انتظامی (یگوپ ناجا)، مهمترین و بزرگترین یگان عملیاتی نیروی انتظامی میباشد که وظیفه کنترل اجتماعات، مبارزه و برخورد با اغتشاشات و تجمعات غیر قانونی، مشارکت در عملیات‌های ویژه (گروگانگیری، بمب گذاری، طرح‌های پاکسازی و...)، و اعزام نیرو و امداد رسانی به دیگر واحدهای پلیس کشور را بر عمده دارد . ستاد فرماندهی یگان‌های ویژه پاسداران ناجا در خیابان پیروزی (میدان شهدا) تهران واقع شده‌است و فرماندهی آن بر عهدهٔ سردار سرتیپ پاسدار سیدمجتبی عبداللهی (معروف به سیدمجتبی) می‌باشد. یگان ویژه (یگوپ ناجا) از سه تیپ عملیاتی تشکیل شده‌است:

۱- تیپ یکم (یگان اول) - تیپ امیرالمومنین : مستحکم‌ترین تیپ عملیاتی نیروی انتظامی است که به نوعی یگان عملیاتی سراسر کشور محسوب شده و مقر مرکزی آن در سه راه تختی (افسریه) تهران است. کلیه گشت‌های ویژه (مرسدس بنزهای E-280 مشکی رنگ)، واحدهای عملیاتی نوپو (نیروی ویژه پاد وحشت) از زیر مجموعه‌های تیپ امیرالمومنین یگان ویژه نیروی انتظامی می‌باشند.

۲- تیپ دوم (یگان دوم) - تیپ موسی بن جعفر : دومین تیپ عملیاتی سراسر کشور یگان ویژه ناجا بوده و مقر ستاد آن در جاده خاوران تهران می‌باشد.

۳- تیپ سوم (یگان سوم) - تیپ امام خمینی : این تیپ، تیپ عملیاتی و احتیاط پایتخت (تهران بزرگ) محسوب می‌شود و مقر اصلی ستاد آن در بلوار شرقی استادیوم آزادی تهران قرار دارد. فرماندهی تیپ امام خمینی یگان ویژه ناجا تا چندی پیش (آذرماه ۱۳۸۸) برعهدهٔ سردار علی بابایی بود که ایشان به یگان دوم منتقل شده و سرهنگ پاسدار طواف جایگزین وی شد.

یگان ویژه تهران بزرگ : این یگان به طور کامل تمامی خودروهای گشت و موتور سوارهای این نیرو را که نام یگان امداد را دارند پوشش میدهند و همچنین این یگان نیروهای خود را از یگان اول و سوم جذب می‌کند و مانند بخش‌های قبل دارای نیروهای نوپو و ضد اغتشاش می باشد. فرماندهی این یگان بر عهدهٔ سرهنگ حسن عرب سرخی می‌باشد و جانشینی آن که در نبود فرماندهی مسئولیت تمامی عملیات‌ها را بر عهده دارد بر عهدهٔ سرهنگ محسن حمزه لویی که ریاست بخش مالی یگان ویژه را نیز بر عهده دارد می باشد.



چگونه محمد مختاری توسط تیم ترور وزارت اطلاعات کشته شد ؟



اظهارات مهرداد عالیخانی در بازجویی مورخ 4/2/1379

در تاریخ 9/9/1377 آقای موسوی ( سید مصطفی کاظمی ) نزد دری ( نجف آبادی ) میرود و در مورد قتل داریوش فروهر و همسرش گزارش می دهد. موسوی پس از این دیدار به من (مهرداد عالیخانی) گفتند: فعلا کار کانون(کانون نویسندگان) را انجام بدهید (یعنی این موضوع در اولویت قتل ها قرار گیرد) ، موسوی تاکید کرد هر چه سریعتر شروع کنید.

موسوی در همان تاریخ منزل آقای حقانی (مدیر کل پشتیبانی معاونت اطلاعات مردمی) می رود. ( توضیح: اینکه پیگیری کار اطلاعاتی روی عناصر فرهنگی از جمله کانون در حوزه فعالیت های معاونت اطلاعات مردمی قرار داشت ) موسوی برنامه حذف را با حقانی در میان می گذارد و می گوید: من بگویم کافی است یا دری هم باید بگوید؟ حقانی می گوید: شما بگویید کافی است و قرار می شود همکاری حقانی با ما آغاز شود. حقانی گفته بود می تواند از منزل امن، خودرو و نیرو در اختیار ما قرار دهد عملا نیز چنین کرد.

7 جلد پرونده از مهمترین سوژه های فعال کانون(نویسندگان) گلشیری - منصور کوشان
- علی اشرف درویشیان، سپانلو، مختاری، پوینده چهل تن را به واسطه اصغر سیاحی(سیاح) به آقای موسوی تحویل دادم. موسوی پرونده ها را زیر میز تلفن خود قرار می دهد . اما بعدا آنها را عودت می دهد و می گوید: نیاز به ارسال پرونده نیست. هر کسی عضو جمع مشورتی باشد مشمول طرح حذف می گردد. از هر کدام بخواهید شروع کنید .

قرار شد از مهمترین ها شروع شود. شماره تلفن مختاری از طریق یکی از منابع اداره چپ نو با نام مستعار داریوش به دست آمده بود. قرار شد تا روز پنجشنبه 12/9/77 روی آدرس سوژه استقرار پیدا کند(کنیم). خبر به آقای موسوی دادم و با عزیزپور قرار گذاشتم. اعتراض کرد گفت: این کار را سعی کن با زیر مجموعه آقای حقانی و در ارتباط با روشن انجام دهی .

قراری برای 8 صبح مورخه 12/9/77 در خیابان آفریقا – مقابل پمپ بنزین (بین خیابان اسفندیار و خیابان شهید سعید ناصری یا علوی) جهت عزیزپور و نیروهای عمل کننده او همچنین رضا روشن، آموزگار و خسرو گذاشته شده بود. خسرو داخل یکی از کوچه ها شد (احتمالاً خیابان اسفندیار) و پلاک های جعلی را روی تاکسی نصب کرد و سپس به طرف منزل مختاری حرکت کردیم. در سر کوچه (شهید سعید ناصری یا علوی) و مستقر شدیم. عزیزپور دو ماشین نیرو با خودش آورده بود . حدود ساعت 17 مختاری با لباس اسپرت از کوچه بیرون آمد و از شمال به جنوب خیابان آفریقا حرکت کرد. در این ساعت ناظری و روشن جهت اقامه نماز محل را ترک کرده بودند لذا سریعا به ناظری زنگ زدم و خبر دادم سوژه بیرون زد. خودش و روشن را سریع به محل برسانند. مختاری برای خرید در حوالی محل سکونت خود بیرون آمده بود. حدود 20 دقیقه خریدش طول کشید.در حال برگشتن به منزل بود که علی و رضا رسیدند. از خسرو خواستم که تاکسی را در گوشه ای پارک کند،کرد . رضا و علی پیاده به دنبال مختاری راه افتادند. خسرو پشت فرمان پژو نشست و به سمت شمال آفریقا حرکت کرد. من در صندلی جلو قرار گرفتم. یک کوچه مانده به منزلش (در سمت راست خیابان) علی و رضا جلوی او را گرفتند و تحت پوشش پرسنل دادستانی وی را سواراتومبیل کردند. علی در سمت چپ، مختاری وسط و رضا روشن در سمت راست او روی صندلی عقب نشست .

ناظری در همان ساعت حوالی 13 مورخه 12/9/77 با هماهنگی قبلی قرار شد از یکی از محیط های اداری بهشت زهرا که در اختیار حراست قرار دارد ( چون ناظری مسئولیت(مسئول) حراست بهشت زهرا بود) استفاده شود . روشن, ناظری و سایر دست اندرکاران طرح الغدیر (اعدام منافقین) قبل از شروع عملیات پائیز 77، از این محل مستمرا استفاده می کردند.قرار شد از این محل برای به قتل رساندن مختاری استفاده شود. از طریق اتوبان شهید همت کمربندی جاده مخصوص بهشت زهرا به مقصد برسیم. به جهت طولانی بودن مسیر من با مختاری بحث پیرامون کانون را شروع کردم بعد از اینکه به محل رسیدیم روشن خواست چشمش را ببندد و پیاده شود. از زمان سوار شدن خواسته بودیم سرش پائین باشد تا متوجه نشود کجا می رویم .

داخل ساختمان شدیم. در همان اتاق اول از وی خواستند روی زمین بنشیند. همه کار را روشن و ناظری تمام کردند. بسیار حرفه ای و مسلط عمل نمودند. ناظری سریعا طناب مربوطه را از کابینت داخل اتاق در آورد مقادیری پارچه سفید برداشت. چشم و دست او را از پشت سر بست. طناب را به گردن او انداخت به روی شکم خواباند و حدود 4 یا 5 دقیقه طناب را تنگ کرد و آنرا کشید در این حالت ناظری دهان سوژه را با یک پارچه سفید گرفته بود تا بدینوسیله از ریختین خون به زمین و ایجاد سر و صدای احتمالی جلوگیری کند .

این دو از روی ناخن ها تشخیص دادند که کار تمام شده سپس ماشین پژو را به شکلی قرار دادند تا صندوق عقب آن مقابل درب این محل قرار گیرد. من و خسرو و روشن جنازه را وسط پتو قرار دادیم و در صندوق عقب گذاشتیم. خسرو پشت فرمان نشست. در جاده افسریه یک مسیر فرعی به کارخانه سیمان تهران منتهی می شد. اطراف آن مسیر خلوتی بود . ساعت حدود 20 ماشین را نگه داشته، جنازه را بیرون گذاشتیم. پس از پائین گذاشتن جسد ، موسوی زنگ زد نتیجه کار را می خواست. گفتم: دقایقی است خلاص شده و راهی منزل هستیم. موسوی گفت: بیا امشب همدیگر را ببینیم. من در شهرک آپادانا هستم. قرار شد ساعت 22:15 دقیقه او را در محل مذکور دیده و مشروح گزارش بدهم .

پرسنل تیم ترور محمد مختاری :

صادق ( مهرداد عالیخانی ) - پرسنل معاونت امنیت – اداره کل چپ – اداره چپ نو – رابط آقای موسوی و تیم عملیات

علی ناظری – پرسنل معاونت اطلاعات مردمی – اداره کل پشتیبانی عملیاتی – مسئول اداره عملیات

رضا روشن – کارشناس اداره کل التقاط در معاونت امنیت – مباشر قتل محمد مختاری

خسرو براتی – همکار غیر وزارتی (منبع) راننده اتومبیل مورد استفاده




آشنایی با نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران


نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران (با به طور مخفف ناجا) پلیس ایران است که در سال ۱۳۷۰ خورشیدی از ترکیب شدن شهربانی و ژاندارمری جمهوری اسلامی ایران و نیز کمیته انقلاب اسلامی به وجود آمد و در حال حاضر بطور رسمی نیروی اصلی مسئول حفظ امنیت داخلی ایران است. اما در کنار این نیرو، نهادهای دیگری مانند بسیج و سپاه پاسداران نیز عملاً در کار امنیت اجتماعی دخیل هستند.

سیر تشکیل و قانون نیروی انتظامی
قبل از انقلاب دو نهاد برای تامین امنیت داخلی کشور وجود داشت. شهربانی که مسئول امور انتظامی داخل شهرها بود و ژاندارمری که امنیت خارج شهرها را تامین می‌کرد. پس از انقلاب و ایجاد کمیته‌های انقلاب اسلامی، مشکلات و تداخلاتی در بین این سه نهاد بوجود آمد . موازی کاری بین ۳ نهاد انتظامی کشور که موجب اتلاف منابع و مداخله در امور یکدیگر می‌شد و برخی دلایل دیگر سبب تلاش مقامات وقت برای ادغام سازمانهای انتظامی کشور در یکدیگر شد. «قانون نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران» در سال ۷۰ در مجلس تصویب شد و طی آن ۱ سال به دولت برای تشکیل نیروی انتظامی فرصت داده شد. این قانون نیروی انتظامی را سازمانی مسلح در تابعیت فرماندهی کل قوا و وابسته به وزارت کشور معرفی کرده‌است. دربازنگری قانون اساسی که قبل از تشکیل نیروی انتظامی انجام شد اختیارات رهبر در برخی از موارد از جمله قوای مسلح افزایش یافت و قید «مطلقه» به ولایت فقیه اضافه شد. از جمله انتصاب فرماندهان عالی نیروهای نظامی و انتظامی در اصل ۱۱۰ قانون اساسی به اختیارات رهبر اضافه گردید. در عین حال ماده آخر قانون تشکیل نیروی انتظامی اختیارات رهبر در فرماندهی قوای مسلح را محدود به این قانون ندانسته‌است. به این ترتیب وزارت کشور تنها مسئول تدارک و تامین نیروی انتظامی است و انتصاب فرمانده نیرو و فرماندهان بخش‌های مختلف آن بر عهده رهبر ایران است.

تنش پیرامون اختیارات رهبر
در بازنگری قانون اساسی اختیار کامل نیروی‌های نظامی و انتظامی به رهبر داده شد. به جز تعیین فرمانده نیروی‌های انتظامی ، انتصاب فرماندهان سایر رده‌ها نیز با وی می‌باشد.عدم اختیار دولت و وزارت کشور در تعیین فرماندهان و سیاست‌های نیروی انتظامی در دورانی که دولت از کنترل هواداران علی خامنه‌ای خارج شده بود (دولت اول و دوم خاتمی ۷۶-۸۴ ) تنش‌های فراوانی را ایجاد کرد. تابستان ۷۶ دستگیری کرباسچی -شهردار تهران - و معاونان وی که توسط حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی انجام شد اولین آن بود. پس از محاکمه جنجالی کرباسچی و معاونان وی سردار نقدی رییس حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی با شکایت شهرداران مبنی بر شکنجه آنان در بازداتشگاه وصال پلیس برای گرفتن اعترافات ساختگی محاکمه و به زندان محکوم گردید. عدم قبول مسئولیت امنیت کشور توسط عبدالله نوری وزیر کشور اول خاتمی بدلیل نداشتن اختیار پلیس کشور در جریان برگزاری اجلاس سران سازمان کنفرانس اسلامی در تهران نیز یک بار دیگر عوارض این وضعیت بر مدیریت کشور را نشان داد. نهایتا اجلاس تحت کنترل حفاظتی سپاه برگزار گردید . حمله پلیس و نیروهای لباس شخصی به خوابگاه دانشجویان در کوی دانشگاه در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ که به کشته شدن ۱ دانشجو و زخمی شدن دهها تن و تظاهراتهای گسترده در تهران انجامید و بیانیه پلیس در حمایت از ورود ماموران به خوابگاه(وزیر فرهنگ در اعتراض به ورود نیروی انتظامی به کوی استعفا داد روزنامه همشهری ۲۰ تیر ماه ۱۳۷۸)، اجرای حدود ( شلاق زدن و...) در ملا عام با همکاری قوه قضائیه، همکاری اداره اماکن نیروی انتظامی با قاضی مرتضوی و در اختیار قرار دادن بازداشتگاه میدان نیلوفر تهران در اختیار وی برای دستگیری روشنفکران و روزنامه نگاران و ... از جمله انتقادات میان دولت خاتمی و نیروی انتظامی تحت امر علی خامنه‌ای بود . طرح ارتقای امنیت اجتماعی که از اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ آغاز شده از بارزترین و جنجال برانگیزترین اقدامات نیروی انتظامی بوده است.

فرماندهان
سرتیپ محمد سهرابی(دوران انجام ادغام): ۱۳۷۱- ۱۳۷۰
سرتیپ پاسدار رضا سیف اللهی:۱۳۷۵- ۱۳۷۱
سرتیپ پاسدار هدایت لطیفیان:۱۳۷۹-۱۳۷۵
سرتیپ پاسدار محمدباقر قالیباف:۱۳۸۴-۱۳۷۹
سرتیپ پاسدار اسماعیل احمدی مقدم: ۱۳۸۴ تا کنون

فرماندهان سپاهی
قبل از ادغام نیروی انتظامی کلیه فرماندهان شهربانی از افسران تعلیم دیده در دانشگاه پلیس (دانشگاه علوم انتظامی فعلی) بودند از این میان می‌توان به سرهنگ هوشنگ وحید دستجردی اشاره کرد اما پس از جنگ ایران و عراق باتوجه به نفوذ سپاه پاسداران در اکثر ارگان‌های حکومتی و حمایت علی خامنه ای از سپاه، اکثر فرماندهان از پاسداران می‌باشند، در حالیکه فرماندهان سپاهی هیچ یک از دوره‌های تخصصی لازم مانند دانشکده پلیس و غیره را نگذرانده اند.

بسیج و نیروی انتظامی
طبق قانون «حمایت قضایی از بسیج» که در سال ۷۱ تصویب گردید، بسیج به‌عنوان ضابط قضایی (همچون پلیس) قرار گرفته و در صورت عدم وجود پلیس یا عدم اقدام به موقع آن می‌تواند در صورت مشاهده جرایم مشهود وارد عمل شود. با توجه به مبهم بودن عنوان «جرم مشهود» این قانون تنش‌هایی را در جامعه ایجاد کرده است. طبق این قانون پلیس موظف به همکاری با بسیج و تحویل گرفتن افرادی که توسط بسیجیان دستگیر شده‌اند می‌باشد. در عین حال بسیج اقدام به ساخت بازداشتگاه اختصاصی در بسیاری از نواحی کشور کرده‌است .

بخش‌ها و رده‌ها
ناجا دارای سه بخش کلی است, فرماندهی, حفاظت و اطلاعات و بخش عقیدتی سیاسی. بیشتر بخش‌های نیروی انتظامی وظیفه امنیتی و نظامی دارند و دارای نیروهای مسلح میباشند .

پلیس اطلاعات و امنیت عمومی : که وظیفه اش شناسایی و برخورد با جرائم سازمان یافته ( باندی ) مثل : باندهای فساد و فحشا و شرکتهای هرمی ، اراذل و اوباش و ... میباشد .

پلیس امنیت اخلاقی : که وظیفه اش دستگیری و ارشاد زنان و دختران کم حجاب ، برخورد با پارتی ها و مهمانی های مختلط و کنسرت های زیر زمینی و ... میباشد .

پلیس مبارزه با مواد مخدر: که وظیفه آن مبارزه با مواد مخدر و محرک و توهم زا در کشور و مقابله با خرید و فروش آن و کشف باندهای بزرگ تا خرده فروشان این گونه از مواد میباشد .

پلیس پیشگیری : وظیفه آن ، اداره امور جاری در کلانتری ها و پاسگاه ها و محافظت از بانک ها و وزارتخانه و اداره ها و سازمانها و .... گشت های انتظامی درون و برون شهری میباشد .

پلیس راهنمایی و رانندگی : که وظیفه آموزش رانندگی با وسایل نقلیه موتوری و صدور گواهینامه مربوطه و مقابله با تخلفات رانندگی و کنترل ترافیک وسایط نقلیه در مسیرهای زمینی درون و برون شهری را برعهده دارد .

معاونت نظام وظیفه وظیفه تقسیم نیروهای وظیفه بین نیروهای مسلح ایران را بر عهده دارد.

پلیس آگاهی : که وظیفه آن ، بررسی تخصصی در زمینه های کشف جرم ، شناسایی و دستگیری مجرمان و انجام تحقیقات تکمیلی از متهمان میباشد .

اینتر پل : وطیفه همکاری با پلیس بین الملل را دارد .

مرزبانی : حفاظت از مرزهای آبی و خاکی ایران

یگان امداد : وظیفه آن یاری رساندن به سایر نیروهای پلیس است که با کمبود نیروهای عملیاتی مواجه شده اند .

یگان ویژه : وظیفه کنترل اجتماعات، مبارزه و برخورد با اغتشاشات و تجمعات غیر قانونی، مشارکت در عملیات‌های ویژه (گروگانگیری، بمب گذاری، طرح‌های پاکسازی و...)، و اعزام نیرو و امداد رسانی به دیگر واحدهای پلیس کشور را بر عمده دارد .

پلیس دیپلماتیک : وظیفه محافظت از سفارتخانه ها و اماکن متعلق به ایشان را برعهده دارد .

لباس
لباس نیروی انتظامی بطور عمده سبز رنگ است اما اخیرا بنابر کارکرد هر واحد لباسهایی با رنگ و مدل‌های مختلف در این نیرو به کار گرفته می‌شود.

سلسله مراتب
فرماندهان ارشد نیروی انتظامی توسط رهبر جمهوری اسلامی ایران تعیین می‌شوند اما عملکرد نیروی انتظامی زیر نظر وزیر کشور است. نیروی انتظامی از چندین معاونت مختلف تشکیل شده‌است. هریک از استان‌های کشور یک ناحیه انتظامی به حساب می‌آیند و شهرستانهای تابعه هر استان مناطق انتظامی آن ناحیه به شمار می‌آیند.

تخلفات
در سال ۲۰۰۸ اسماعیل احمدی مقدم فرمانده وقت نیروی انتظامی ایران اعلام کرد که سالانه ۱۵۰۰ نفر به دلیل تخلفاتی همچون فرار از خدمت، تمرد از دستور، سهل انگاری، خسارت به بیت المال، ترک پست، دریافت رشوه و مسائل انضباطی از نیروی انتظامی اخراج و یا رها می‌شوند.که این رقم کمتر از ۵٪ کل پرسنل نیروی انتظامی را تشکیل می‌دهد.
در۸ آبان ۱۳۸۸ یکی از مسئولین نیروی انتظامی اعلام کرد که نیروی انتظامی در بحث مربوط به دیه ۱۲ میلیارد تومان بدهی دارد و در این راستا باید قانون بکارگیری سلاح و اصل تیراندازی در بین کارکنان ناجا آموزش داده شود. در ۲۷ آبان ۱۳۸۸ اسماعیل احمدی مقدم آمار بدهی را ۸ میلیارد تومان و مربوط به سال‌های گذشته دانست وی افزود در افکار عمومی این طور پیش آمده‌است که نیروی انتظامی سالی ۱۰ تا ۱۲ میلیارد تومان بدهی دیه دارد و این تصور می‌شود که تیراندازی‌های ماموران پلیس بسیار زیاد است

زیر گرفتن مردم با خودروی پلیس در جریان اعتراضات روز عاشورا
در جریان اعتراضات وسیع جنبش سبز در روز عاشورا در دی ماه ۱۳۸۸، فیلمی ضبط شده با دوربین تلفن همراه، توسط معترضان در وب سایت یوتیوب بارگذاری شده و در اینترنت منتشر شد که صحنه زیر گرفتن مردم (از جمله یک زن) حاضر در میدان ولیعصر توسط دو خودروی متعلق به نیروی انتظامی را در روز عاشورا نشان می داد. به دنبال انتشار این فیلم اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی در مصاحبه مطبوعاتی مدعی شد در روز عاشورا آشوبگران با استفاده از یک خودروی سرقتی ۲ نفر را زیر گرفته و کشتند. وی در واکنش به اظهارات خبرنگاری مبنی بر انتشار تصویر ویدیویی منتشر شده در اینترنت، این گفته را «حرفی بیربط» خواند و تاکید کرد «هیچ تصویری در خصوص زیر گرفتن مردم توسط خودرو پلیس وجود ندارد». گفتنی است که فیلم مذکور به طور وسیع در سایتهای مختلف خبری در جهان از جمله در سی‌ان‌ان نشان داده شد. درپی آن، فرماندهی نیروی انتظامی تهران در اطلاعیه ای این فیلم را احتمالا ساخته رسانه های بیگانه و ضد انقلاب خواند و دوباره این اتفاق را رد کرد. بعدها در ماه آذر ۱۳۸۹، لیلا توسلی، دختر محمد توسلی عضو ارشد نهضت آزادی که شاهد زیر گرفتن معترضان انتخاباتی توسط خودروی نیروی انتظامی در جریان اعتراضات روز عاشورا، بود، به خاطر بیان مشاهداتش در یک مصاحبه، از سوی دادگاهی به ۲ سال زندان محکوم و بر همین اساس به زندان منتقل شد.




کارتون - آلات مقدس در جمهوری اسلامی




عکس - اکبر شاه در نقش پدرخوانده !




آشنایی با سپاه ولی امر


سپاه ولی‌امر یک نیروی نظامی ویژه و از زیر مجموعه های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میباشد که با هدف حفظ و حراست از جان رهبر جمهوری اسلامی (که هم‌اکنون سید علی خامنه‌ای است) پایه‌گذاری شده است . فرماندهی این سپاه را ابراهیم جباری بر عهده دارد که در آبان ۱۳۸۹ جانشین سردار نجات شد.

مقر اصلی سپاه حفاظت ولی امر واقع در مجموعه حفاظتی مطهری واقع در میدان پاستور بود ولی از تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۳ تمام تجهیزات آمادی و پشتیبانی و همچنین نیروهای این سپاه به خیابان نجات اللهی منتقل گردیده است . استعداد نیرویی این سپاه در حال حاضر ۱۲۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شود .

پایگاه‌های دیگر این سپاه در شهرستان‌های اطراف مثل کرج، ورامین و بویین زهرا دارای حداقل ۳۰۰۰ نیروی بسیجی و سپاهی میباشند که بعد از طی مراحل و آموزش‌های مختلف به این سپاه می‌پیوندند. همچنین بیشتر کارهای اداری حفاظتی وامور امنیتی در پایگاه شهیدان مداح واقع در میدان پاستور صورت می‌گیرد.



آشنایی با سازمان حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران


سازمان حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران یک سازمان متمرکز مستقل و از زیر مجموعه های ستاد کل سپاه پاسداران است که مسئول کسب ، پرورش و حفظ اطلاعات نظامی و تخصصی سایر واحدهای سپاه و بدست آوردن آگاهی‌های لازم از وضعیت دشمنان داخلی و خارجی سپاه پاسداران و حکومت ایران و مقابله با توطئه‌های آنان می‌باشد. علاوه بر سپاه پاسداران، مرکز حفاظت اطلاعات قوه قضاییه و دفتر نمایندگی ولی فقیه نیز بر این امور نظارت دارند. این واحد به عنوان یکی از قدیمی‌ترین نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی، از مهم‌ترین بخش‌های تشکیل دهنده سپاه پاسداران از بدو تأسیس‌اش میباشد. این نهاد بلافاصله پس از تشکیل هستهٔ اولیه سپاه شکل گرفت و به سرعت گسترش یافت. با موافقت دفتر فرماندهی کل قوا در مهر ۱۳۸۸، این نیرو از معاونت اطلاعات به سازمان اطلاعات ارتقاء یافت.

فرمانده این نیرو از بین افراد مورد تایید ولی فقیه و با حکم فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران عزل و نصب می‌گردند. رئیس سازمان حفاظت اطلاعات سپاه بر حسب مورد در زمینه‌هـای انتصابات، ترفیعات، نقل و انتقالات، ماءموریت‌ها و ... پرسنل سپاه، از اختیاراتی معادل فرماندهان نیروهای سپاه برخوردار می‌باشد.

بر اساس گزارش «مرکز بررسی جرائم سازمان یافته سایبری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی»، این نیرو تاکنون در شناسایی و دستگیری چندین شبکه اینترنتی ضد دینی و ضد جمهوری اسلامی اقدامات اطلاعاتی و عملیاتی را انجام داده است .

فرماندهان

سرتیپ مرتضی رضایی (اسفند ۱۳۷۲-بهار ۱۳۸۵)
سردار محمد کاظمی (بهار ۱۳۸۵-اسفند ۱۳۸۷)
حجت‌الاسلام غلامحسین رمضانی (اسفند ۱۳۸۷-آبان ۱۳۸۸
حجت الاسلام حسین طائب (آبان ۱۳۸۸-تاکنون)



هدف گذاری بسیجیان ساندیس خور - کاریکاتور




افشاگری یکی‌ از مجروحان عاشورای ۸۸ در ارتباط با جنایات ماموران نیروی انتظامی و لباس شخصی



خبرنگاران سبز- حوادثِ کودتای انتخاباتی علاوه بر تعداد بالای کشته شدگان و زندانيان، مجروحان و زخمی هايی زيادی نيز بر جا گذاشت که هنوز هيچ آمار رسمی از شمار اين زخمی ها در اختيار رسانه ها نيست. همین چند روز قبل بود که خبر درگذشت جانباز جوان شهید علیرضا صبوری که در راهپيمايی ۲۵ خرداد ۸۸ جنبش سبز توسط ماموران از خدا بی خبر حامی آیت الله علی خامنه ای مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود، دل همگان را به درد آورده بود. جراحتی که حتی در مجهزترین کشور از بعد امکانات پزشکی ( آمریکا) نیز بهبود نیافت و پس از دو سال درد کشیدن، علیرضا صبوری در سکوت خبری و بی تفاوتی ما سبزها، جانش را از دست داد و به درجه رفیع شهادت نائل شد.جرمش تنها حمایت از میرحسین موسوی و اعتراض به تخلف و گذر از قانون مسئولان جمهوری اسلامی بود.

اينک محمد (فرهاد) يگانه تبريزی، يکی ديگر از جوانان معترضی است که در راهپيمايی عاشورای خونین سال ۸۸ زخمی شده و او نيز به ناگزير ايران را ترک کرده است، ضمن ابراز ناراحتی و تاسف از درگذشت عليرضا صبوری در سکوت خبریِ مطلق می گويد: من نيز پذيرفته ام دير يا زود اين اتفاق برای من هم خواهد افتاد اما آنچه اذيتم می کند به فراموشی سپردن زخمی هايی است که شمار آنها به مراتب بيشتر از کشته شدگان انتخابات ۸۸ بود.

وی که در داخل ايران و خارج از ايران چندين بار مورد عمل جراحی قرار گرفته و اين روزها در غربت به سر می برد، اخيرا طیِ نامه ای به احمد شهيد گزارشگر ويژه بررسی وضعيت حقوق بشر در سازمان ملل گزارشی از آنچه به وی و همراهانش در راهپيمايی روز عاشورا گذشته است، ارائه کرد.

اين جوان ایرانی که همچنان از آثار گلوله های به جا مانده در بدنش رنج می کشد، ضمن نقد به رسانه ها، خانواده ها و بخشی از ايرانيان در خصوص پيگيری، اطلاع رسانی و ياری رساندن به زخمی ها و مجروحان حوادث پس از انتخابات، می گويد: هميشه از خودم می پرسم اگر ندا آقا سلطان مثل ما مجروح و زخمی می شد چند درصد از مردم ايران به سراغ او و خانواده اش می رفتند؟ چند خبرنگار عکس ها و گزارش های متعدد از او تهيه می کردند؟ آيا خانواده اش برای نجات جانش حاضر می شدند اطلاع رسانی کنند يا او هم همانند بسياری ديگر از زخمی های انتخاباتی در سکوت و مظلوميت و مصلحت انديشی های خانواده ها و رسانه ها جان می داد؟

وی می گويد: سکوت خانواده ها، عدم پيگيری رسانه ها، فراموشی و ياری نرساندن به زخمی های حوادث پس از انتخابات نوعی «زنده به گور» شدن مجروحانی است که برای آزادی کشورشان رفتند اما همه زندگی شان را از دست دادند. من که از ايران خارج شده ام حالا می فهمم کسانی مثل عليرضا صبوری چه کشيده اند. خودم با مجروحانی در ترکيه آشنا شدم که در فقر و بدبختی و عدم دسترسی به امکانات پزشکی منتظر پاسخ سازمان ملل به درخواست پناهندگی شان بودند و هنوز نمی دانم چه بلايی سرشان آمده است.

وی همچنين در نامه اش به احمد شهيد گزارشگر ويژه حقوق بشر سازمان ملل نوشته است: از شما تفاضا دارم بررسی کنيد چرا يک شهروند ايرانی به خاطر شرکت در انتخابات درون نظام ايران و اعتراض به نتيجه و تقلب در آن بايد مادام العمر از سلامتی محروم شود و امکان کار و تجارت خود را که پس از ۱۵ سال زحمت به دست آورده يک شبه از دست بدهد و کل زندگی اش يک شبه نيست و نابود شود و تمام دارايی خود را خرج مخارج درمانی و فرار از کشور خود نمايد و تا آخر عمر با ضايعه مغزی فلج و ازکارافتاده شود. من يک رای دادم که هيچ وقت خوانده نشد، چرا بايد تمام زندگی و سلامتی ام را در عوضش بدهم؟ بدينوسيله اعلام می کنم به خاطر ضايعه مغزی ام و فلج بدنم و نابودی کار و تجارتم و شکنجه ها و تحقيرهايی که شده ام از جمهوری اسلامی شکايت دارم و خواهان جبران اين خسارات و دريافت غرامت هستم. اگر در اين دنيا توانستم مرجع عادلی بيابم دادخواهی می کنم، اگر نه دادخواهی خود را به پيش همان خدايی می برم که مرا زنده نگه داشت تا به شما امروز شکايت کنم.

متن گفت و گوی خبرنگار کلمه با محمد يگانه تبريزی، از مجروحان راهپيمايی عاشورای ۸۸، را بخوانيد:

آقای يگانه، يک بار پيش از اين از شما درخواست کردم که در مورد وضعيت خودتان اطلاع رسانی کنيد، گفتيد تحت درمان هستيد و يادآوری خاطرات عاشورا اذيتتان می کند. آيا ممکن است الان بگوييد در عاشورای سال ۸۸ چه بر شما گذشت؟

من در ششم دی ماه مصادف با عاشورای ۸۸ از ناحيه ی سر مورد اصابت اسلحه ی شات گان قرار گرفتم.

روز راهپيمايی شما دقيقا کجا بوديد و چگونه اين اتفاق افتاد؟

ما از ميدان امام حسين به سمت انقلاب حرکت می کرديم که لحظه به لحظه مورد حمله نيروهای انتظامی و لباس شخصی قرار می گرفتيم، اما بارها با عوض کردن مسير از درگيری اجتناب می کرديم و از راهی ديگر دوباره به خيابان انقلاب بر می گشتيم تا به پل کالج رسيديم که آنجا جميعت به صورت فشرده تا چهارراه ولی عصر مشغول سينه زنی و عزاداری با مضمون حمايت از جنبش سبز و ميرحسين موسوی بودند. من هم لابه لای جميعت از زير پل به طرف ولی عصر در حرکت بودم. برای اينکه روی پل را لباس شخصی ها که کاملا مسلح بودند اشغال کرده بودند و با مردم در گير بودند واجازه حرکت از روی پل را نمی دادند. به انتهای پل که نزديک شديم يگان ويژه ضدشورش با موتور و پياده از چهارراه ولی عصر به مردم حمله کردند و به علت پرتاب تعداد زياد گاز اشک آور ديگر جايی را نمی شد ديد و تنفس غير ممکن بود. ما هم مجبور به عقب نشينی به زير پل شديم که ناگهان باران سنگ توسط لباس شخصی ها به سر ما نازل شد که بسياری همانجا مجروح شدند. ما مجبور شديم به داخل کوچه البرز فرار کنيم و از آنجا خود را به حافظ برسانيم که راه از آنجا هم بسته بود و مردم به صورتی در محاصره يگان ضد شورش و لباس شخصی ها در آمده بودند و همه جا درگيری و تيراندازی بود و باران سنگ و گلوله و گاز اشک آور.

به خاطر داريد دقيقا چه کسانی به شما شليک کردند؟ يعنی افرادی که شليک کرده اند را می توانستيد ببينيد؟

ما سه نفر بوديم که توسط اسلحه ی شات گان يگان ويژه نيروی انتظامی از ناحيه سر هدف قرار گرفتيم. البته يکی از لباس شخصی ها هم با کلت به مردم تيراندازی مستقيم می کرد و ما اصلا فکر نمی کرديم پليس هم با سلاح شليک مستقيم کند. اما تا من تيرانداز ضد شورش را ديدم، صورت نفر کناری ام متلاشی شد و نفر ديگر را آن طرف سر خيابان خارک زده بود. من که می خواستم به نفر کناری ام کمک کنم، پشت به تيرانداز بودم که به سر من شليک شد و نزديک به ۱۵۰ ساچمه آتشين به سر و بدنم اصابت کرد.

وقتی زخمی شديد چه کرديد؟ يعنی بعدش به بيمارستان منتقلتان کردند؟ کدام بيمارستان و وضعيت آن روز چگونه بود؟

آن روز مردم نيروهای يگان ويژه را در محاصره گرفته بودند و پس از خلع سلاح و لباس، آنها را يکی يکی آزاد می کردند که ناگهان ديدم جسمی از بالای پل با شتاب به طرف ما می آيد. آن جسم ِ يک جوانی معترض بود که لباس شخصی ها از بالای پل پايين انداختند و نزديک به ما به کف آسفالت برخورد کرد و متلاشی شد. در همان لحظه من خودم هم اول فکر کردم يکی از سنگها به سرم خورده و در حالی که تلو تلو می خوردم خودم را به زير پل کشيدم که ديدم از تمام سر و بدنم خون ريزی وحشتناکی دارم و بعد از مشاهده سر متلاشی شده ی جنازه آن دو نفر ديگر به روی دست مردم فهميدم سر و تن خودم هم سوراخ سوراخ شده. زير پل که رسيدم از هوش رفتم و ديگر نه چيزی می ديدم نه می شنيدم. فکر کردم که دارم می ميرم و بيهوش شدم، ناگهان صدای جوانانی را شنيدم که دورم جمع بودند واحتمال می دادند که من با آن خون ريزی مرده ام. خواستم دست و پايی تکان دهم که بفهمند هنوز زنده ام، اما فقط توانستم چشمهايم را باز کنم که جوانی که نمی شناختمش با دوستانش مرا بلند کردند و به سمت بيرون از مهلکه دويدند. خيلی اميدی به خروج از آن مهلکه نداشتم ولی آن جوانان که فقط عکسی از آنان بعدا يافتم، مانند فرشتگانی مرا به خودروی پرايد خود رساندند و در صندلی عقب جا دادند. ماشين پر از خون شده بود و بدن من هيچ حرکتی نداشت. آنها مرا با سر متلاشی به آمبولانسی در خيابان حافظ تحويل دادند که آمبولانس به سرعت به بيمارستان سينا رفت. جلوی در يک مامور امنيتی لباس شخصی سوار شد و آمد داخل و جيبهای مرا گشت و موبايل و وسايلم را برداشت.

بعد از آن آيا در ايران هيچ گاه تحت عمل جراحی و درمان قرار گرفتيد؟ منظورم اين است که آيا بعد از زخمی شدن مشکل امنيتی نداشتيد؟ هراس از مراجعه به بيمارستان؟

من توسط يکی از آشنايان که پرسنل بيمارستان ارتش بود با ضمانت به آنجا برده شدم و تحت نظر حفاظت و اطلاعات آنجا قرار گرفتم. بيش از بيست روز در بيهوشی و سی سی يو بودم تا به هوش آمدم متوجه شدم دو تا ساچمه وارد بافت مغزم شده و دچار ضايعه مغزی شديد هستم. پزشکان ارتش هر کاری می توانستند کردند اما بر حسب تجربه جانبازان جنگی، دست به اجسام داخل مغز نزدند تا ضايعات بيشتر نشود و با داروهای بسيار گران و کمياب که به سختی تهيه می کرديم، سعی در جلوگيری از حمله مغزی داشتند. تا به هوش آمدم دوبار توسط اطلاعات پليس امنيت بازجويی شدم و همه اين موارد را در نامه ای که به احمد شهيد فرستاده ام هم اشاره کردم.

وقتی ايران بودم، توسط ضامنين بر روی ويلچر با نيمه بدن فلج تحويل پليس امنيت در خيابان معلم داده شدم و پس از بازپرسی با آن حال و روز با نگهبان به دادگاه انقلاب برده شدم و به بازپرس شعبه ۱۰ دادگاه انقلاب تحويل شدم. در آنجا نماينده پليس امنيت نتوانست عکسی دال بر اغتشاش و يا درگيری من به بازپرس بدهد که من به بازپرس گفتم می خواهم از نيروی انتظامی به علت تيراندازی بی دليل شکايت کنم، که نماينده پليس امنيت با مشت ولگد به جان من افتاد، در حضور بازپرس و منشی دادگاه، که من از ويلچر به زمين افتادم. او گفت تو مجرم هستی چون در روز عاشورا در خيابان انقلاب بودی و جرم تو ثابت شده است، فقط می گرديم عکس و فيلمهايت را پيدا می کنيم، بعد محکوم به اعدامت می کنيم. و بعد به بهانه انگشت نگاری مرا به زيرزمين مجتمع بردند تا شاهد شکنجه و ضرب و شتم ديگر بازداشتی ها باشم. صدها نفر با زنجير به هم بسته شده بودند و گهگاه ضرب وشتم می شدند. گفت اينها همه عاشورايی اند و با پليس درگير شدند مثل تو، همه شماها را به اوين می بريم و يک نفر را زنده نمی گذاريم.

چه شد که تصميم گرفتيد از ايران خارج شويد؟

من که به صورت معجزه آسا و ناباورانه زنده مانده بودم، حالا سلامت خود را کامل از دست داده بودم و از کار و کسبم به صورتهای مختلف جلوگيری می شد و مجبور به انحلال شرکتم شدم. پرونده من در دادگاه انقلاب در جريان بود، فقط به علت وخامت حال و فلج شدنِ نيمه ی چپ بدنم پرونده مدتی به عقب افتاده بود. حالا نه سلامت بودم، نه کار و زندگی برايم مانده بود. با احزاب و گروهها و حتی مجاری ارتباطی رهبران جنبش در اينترنت تماس گرفتم. بعد از آنکه مطمئن شدم هيچ حمايتی از داخل ايران نمی شوم، تصميم به ترک ايران گرفتم.

آيا بيرون از ايران هم تحت درمان و جراحی قرار گرفتيد؟

تا همين الان هر روزه در بيمارستان تحت مداوا هستم البته اينجا هم به اجسام داخل مغز دست نزدند و مسير مداوا فقط به فيزيوتراپی و کاردرمانی محدود شده. البته در هفته های آينده عمل جديدی برای خروج ساچمه ها از گوشم دارم، الان بعد از دو سال دست چپم غير فعال است و به کندی راه می روم. اما ديگر اين ضايعه را پذيرفتم که بايد با آن کنار بيايم. ديگر از بيمارستان و مداوا خسته شده ام و آنها هم از من خسته شده اند. شايد ساچمه ها تکانی بخورد و ما را از هم راحت کند. ديگر پس از ديدن آن صحنه ها و روزها، مرگ و زندگی اهميتش را برايم از دست داده. شايد مرگ راحت تر و لذت بخش تر از اين زندگی باشد. آخر قبلا تجربه اش کرده ام، خيلی هم شيرين بود. نمی دانم خدا چرا مرا برگرداند به اين دنيای پر از ظلم و ستم. شايد قسمت بوده شاهد مظلوميت مردم ايران برای صيانت از آرای خود باشم و به آن گواهی دهم.

اصلا هيچ وقت فکر می کرديد حضور در راهپيمايی باعث شود که به سمت شما شليک کنند؟

من اصلا فکر نمی کردم که شرکت در انتخابات اين همه هزينه و خسارت داشته باشد ولی در طول هشت ماه در خيابانها بارها شاهد به خاک و خون کشيدن مردم و جوانان بودم. شاهد راه پيمايیِ سکوت آزادی، شاهد قتل ندا، همه را به چشم ديدم و اخبار کهريزک و زندان ها را می شنيدم. اما روز عاشورا آمديم کار حسينی کنيم و کاخ زر و زور تزوير يزيد زمان را با خون خود متلاشی کنيم. بله، با علم به برخورد وحشيانه حکومت در روز عاشورا به خيابان آمدم و مرگ با عزت را به زندگی با ذلت در روز عاشورا در عمل ترجيح دادم.

مهمترين چيزی که اذيت و آزارتان داد در اين مدت چه بود؟

اين مرا خيلی اذيت می کند که معمولا در هر سرکوبی چند برابر کشته شدگان، زخمی ها و مجروحانی وجود دارند که نمی دانيم آنها کجا هستند و چه می کنند. بسياری از خانواده ها با دروغ گفتن به در و همسايه مجبور می شوند ظلمی را که حکومت روا داشته، کتمان کنند تا از خودشان و از عزيزشان در برابر اتفاقاتی که ممکن است تهديدشان کند محافظت کنند. اما نمی دانند با اين کار شخصِ آسيب ديده را کاملا زنده به گور می کنند. چرا هيچ کس از عليرضا صبوری و آنچه که بر او رفته است هيچ خبری در اين دو سال نداشت؟

خب در مورد عليرضا صبوری وقتی در راهپيمايی ۲۵ خرداد زخمی شد خانواده اش مايل به اطلاع رسانی در مورد وضعيت او نبودند و بعد از آنکه در بوستونِ آمريکا و در غربت جان باخت، تازه يکی از اعضای خانواده که بيرون از ايران بوده مصاحبه ای انجام داد.

يعنی حتی ايرانيان در بوستن از اينکه او در بيمارستان است بی خبر بودند؟ يعنی اين خفقان را نظام در آمريکا هم به وجود آورده؟ نه ممکن نيست. اين خفقان را اول خانواده ها و اطرافيان به وجود می آورند و بعد شما خبرنگاران مستقر در خارج از کشور هم پيگير نشديد. می توانيد اين ها را سانسور کنيد، چون مربوط به خود شما می شود، اما اين حقيقت تلخی است که بايد بگويم در بسياری از موارد همه دست به دست هم می دهند تا يکی در مظلوميت زنده به گور شود. از وقتی که عليرضا صبوری در غربت جانش را از دست داد چند سوال در مورد او که همدردم بوده و در سکوت مطلق رفت ذهنم را آزار می دهد. چرا شخص شما در مورد زخمی ها و آسيب ديدگان که تعدادشان بيشتر از کشته شدگان هم هست پيگيری خبری نکرديد؟ من خودم با چند نفر مثل عليرضا صبوری در ترکيه در تماس بودم که پس از مجروح شدن ايران را ترک کردند، اما در فقر و بدبختی و بدون امکانات پزشکی منتظر پاسخ سازمان ملل بودند، که الان اصلا نمی دانم چه بلايی به سرشان آمده است. همه ی شما که دست به قلم هستيد و تريبون داشتيد مسئول هستيد. به خصوص کلمه و جرس. يا حتی بی بی سی و صدای آمريکا. آيا نگران بوديد که وجدان شما و مردم از بدبختی کسی که گلوله توی مغرش گير کرده است ناراحت شود؟ شايد شهدا بهتر بودند، چون ديگر در خاک بودند و هيچ درخواست و نيازی نداشتند و نمی توانستند حرفی بزنند. صادقانه می پرسم، اگر ندا آقا سلطان الان مجروح و زخمی بود چند نفر از اين ايرانيانی که هميشه نام ندا را تکرار می کنند حاضر بودند سراغی از او بگيرند؟ چند نفر می رفتند او را در مشکلاتش ياری کنند؟ چند خبرنگار، عکس و گزارش او را منتشر می کردند؟ بهتر است از من و عليرضا صبوری ها هم تقاضا کنيد تا هر چه زودتر اين دنيا را ترک کنيم و سوژه ی بی دردسری برای اخبار شما خبرنگاران شويم.

درست می گوييد شرايط شما قابل درک است و بی شک کوتاهی های ما، سکوت خانواده ها، هراس، فضای امنيتی و مواردی متعددی در اين زمينه وجود داشته و دارد. ممکن است بگوييد بيشترين مشکلاتی که در اين شرايط با آن مواجه شديد چه بود؟

وقتی من در تهران با ويلچر هر روز در دادگاه انقلاب، پليس امنيت و پزشکی قانونی آواره بودم به شدت نياز به معرفی پزشک و وکيل داشتم، به هر جايی مراجعه کردم پاسخی نگرفتم. يعنی معرفی کردنِ يک پزشک و وکيل انقدر برايشان مشکل بود؟ حتی سايت کلمه و جرس که سايت های سبز هستند و توقع ما از آنها بيشتر بود هم به مشکلات من که ۸ ماه فعاليت سياسی هم داشتم توجهی نکردند. چرا؟ غم انگيز تر اينجاست که مخالفين جمهوری اسلامی در بيرون کشور هم می گفتند شما از خود اين نظام و از تيم موسوی هستيد و به من بی اعتنايی می کردند. خانواده و اطرافيان هم که همه دست به دست هم می دهند تا قضيه را از اصل کتمان کنند. شايد حالا بفهمم که بيچاره عليرضا صبوری چی کشيد از دست مردم ايران و کتمان کردن ها و بی تفاوت گذشتن ها و فراموش شدن ها. شايد قبل از مرگِ امثالِ من، همه بلد هستند چطور دست به دست هم بدهند و با مصلحت انديشی ما را زنده به گور کنند.

با اين اتفاقات تلخی برايتان افتاده است آيا هيچ گاه از فعاليت هايتان پشيمان شديد؟ يعنی اگر به گذشته برگرديم آيا باز هم شرکت می کنيد در راهپيمايی ها؟

ببينيد، ما يعنی اکثريت معترصين در جنبش سبز به اين نتيجه رسيده بوديم که تنها راه نجات ايران و ايرانيان از استبداد و جنگ و بدبختی های آينده فقط در انتخابات ۸۸ با تغيير مسير نظام با انتخاب کانديداهای مقابل کانديدای رهبری و برگشت به مسير جمهوريت است. با اين اطمينان بود که ما ديگر مصمم به نجات ايران شديم وگرنه من مشغول تجارتم بودم، موسوی نقاشی می کشيد و به هنر مشغول بود، دانشجويان مشغول تحصيل بودند، روزنامه نگاران و نويسندگان در دفاتر خود مشغول بودند، سياسيون هم به سر و کله هم می زدند! اما وقتی مسير ايران را به سمت ديکتاتوری مطلق، جنگ و نظامی گری ديديم و مطمئن شديم می خواهند اقتصاد و کشاورزی را نابود کنند و مافيای سپاه را جايگزين آن کنند، ديگر جای درنگ نبود، کار و زندگی را ول کرديم و برای نجات ايران به صحنه آمديم. حالا که موفق نشديم، حداقل مطمئن هستم که دين خود را به مام وطن ادا کردم و شخصا پشيمان نيستيم. آنان بايد پشيمان باشند که در سرکوب آزاديخواهان نقش داشتند. کسانی بايد پشيمان باشند که با سکوت و بی تفاوتی خود ايران را به ورطه نابودی کشانده اند. به خدا اگر صد بار تاريخ به عقب برگردد، من قوی تر و مصمم تر در صف اول جنبش سبز مردم ايران خواهم بود و اين بار يا ايران را نجات می دهم يا مرگ را انتخاب می کنم که ديگر اين چنين شاهد نابودی ايران و ايرانی نباشم.

قبل از انتخابات هم آيا فعاليت سياسی داشتيد؟

قبلا در زمان تحصيل هم درگير شدم و خيلی ضربه خوردم، بنابراين تصميم داشتم ديگر به سياست کاری نداشته باشم و مشغول کار و تجارت خود باشم اما وقتی ديدم سياست اين بار دارد وطنم را نابود می کند و موسوی با دست خالی به مقابله آمده بود، نتوانستم به صحنه نيايم و سکوت کنم. البته اول سران نظام قول يک انتخابات آزاد و سالم را دادند، اما عشق آسان نمود اول…

حرف يا سوالی اگر باقی مانده است و من نپرسيده ام بفرماييد.

فقط می خواهم در خصوص جنبش سبز مردم ايران مطالبی بگويم؛ اين جنبش تبلور صد سال مبارزه و خواست مردم ايران برای داشتن جامعه ای آزاد و مدنی بر پايه اصول دموکراتيک و حرکتی ضد خشونت ومسالمت آميز بود که در ابتدا به هيچ وجه قصد براندازی و به دست گرفتن قدرت را نداشت، اما با کم بصيرتی شخص آقای خامنه ای اين فرصت تاريخی از دست رفت و قدرت به دست باند مفسد احمدی نژاد افتاد که جز منافع شخصی خود به منافع ملی ايران هيچ اهميتی نمی دهند. اما اين جنبش بی دفاع و بی رهبر در تنهايی خود هيچ حامی و پشتيبانی در خارج و داخل نداشت جز مردمی که تا پای جان ايستادند و از جان و مال خود گذ شتند. من به عنوان يکی از مجروحين حوادث اخير جز از مال و زندگی و سوابق و آشنايان خودم هيچ کمکی از هيچ حزب گروه و دسته ای حتی برای خروج از کشور دريافت نکردم. پس کجاست آن ميلياردها دلاری که شيخان دروغگو ادعا می کردند که آمريکا به جنبش سبز داده است؟ موسوی و کروبی که در حصر هستند، ما فعالين جنبش هم زندگی و سرمايه خود را خرج نجات زندگی خود کرديم، مانند همه شهدا و مجروحين و زندانيانِ ديگر. پس ميلياردها دلاری که رييس قوه قضاييه و جنتی قسم آن را می خوردند، کجاست و خرج کی شده؟ آمريکا هم زمانی که جنازه ی جوانان ما کف خيابانهای تهران بود، دست دوستی به دولت ايران دراز کرده بود و اوباما و آقای خامنه ای مشغول نامه نگاری بودند. حالا وقتی آقايان تا گردن در دروغ و خون به ناحق ريخته ی مردم فرو رفته اند، بايد هم صدای شکستن پايه های نظام خود را بشنوند. بله اين جنبش دايه زياد داشت اما حامی نداشت. اپوزيسيون خارج که از اول با جنبش قهر کردند، قدرتهای خارجی هم فرصت را برای گفت و گو با نظام تحت فشار از سمت مردم مغتنم شمردند و دست دوستی به سمت نظام دراز کردند، تا آنجا که نظام به خود اجازه داد با قتل عام و کشتار، جنبش را سرکوب کند. حالا که ما مردم بی پشتيبان از پا افتاديم، تازه خانم کلينتون بيانيه حمايت می دهد و اپوزيسيون حمايت می کند که نوش دارو پس از مرگ سهراب است.


عکسهایی از قیام مردم آزادیخواه ایران در عاشورای خونین 1388



برای دیدن عکس ها در اندازه بزرگ روی آنها کلیک کنید






























بايگانی وبلاگ