امروز بسیجی های پایگاه خاتم اولیای تجریش , ترقه های مردم را ضبط و سپس به دستفروشها میفروختند .



امروز به نقاط مختلف تهران یک سرکی کشیدم . گشتم را از ساعت 3 بعد از ظهر و از میدان انقلاب شروع کردم . میدان انقلاب در دست نیروهای یگان ویژه سپاه بود که به هر کدامشان یک کیسه تخمه و کیک و آب میوه رانی داده بودند و داشتند در برابر دیدگان خشمگین مردم کوفت میکردند و دایما ابزار آلات سرکوبشان را به رخ مردم میکشیدند . بعد از میدان انقلاب به سمت چهار راه ولیعصر حرکت کردم . چهار راه ولیعصر در دست نیروهای راهنمایی و رانندگی بود که مثلا جلوی موتور سیکلت ها را بگیرند و توقیفشان کنند ولی امت با خایه موتور سوار بدون توجه به تهدید های راهنمایی و رانندگی که تردد با موتور سیکلت را بعد از ساعت 14 ممنوع اعلام کرده بود همچنان ویراژ میدادن و از دست ماموران راهنمایی و رانندگی در میرفتند . بعد از آن بسمت میدان ولیعصر حرکت کردم – ساعت نزدیک 4 بعد از ظهر شده بود و کم کم صدای سیگارتها و کپسولها بگوش میرسید – میدان ولیعصر در دست نیروهای پلیس پیشگیری ( احتمالا نیروهای کلانتری میدان فلسطین ) بود و آنها هم کاری به مردم نداشتند برای همین مغازه داران خیابان ولیعصر که باید راس ساعت 14 تعطیل میکردند همچنان باز بودند و داشتند توی پیاده رو سیگارت ول میکردند و بدین وسیله مشتری جلب مینمودند!!! از خیابان ولیعصر تا میدان ونک به فاصله هر 100 متر یکی دوتا سرباز وظیفه نیروی انتظامی گذاشته بودند که داشتند چرت میزدند و تلافی بیخوابیهای نگهبانی شبهای قبل را در میاوردند . میدان ونک در دست نیروهای یگان ویژه ناجا بود از چهره هایشان کاملا مشخص بود تازه همین دیروز از یکی از شهرستانهای جنوب کشور به تهران فرستاده شده اند ( همه سیاه چرده بودند ) و گویا تاکنون تلویزیون های LED تبلیغاتی را ندیده بودند چون داشتند با هیچان تیزرهای پخش شده از تلویزیون مستقر در ضلع غربی میدان ونک را تماشا میکردند . از میدان ونک تا ساختمان تلویزیون جمهوری اسلامی محل ویراژ دادن اراذل و اوباش موتور سوار سپاه ثار الله و بسیجی ها بود ( در این زمان من در اتوبوس بودم و صداهای ترقه هایی را میشنیدم که دست کمی از خمپاره 60 یا 80 میلیمتری نداشت ) در جلوی پارک ملت و ساختمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیروهای یگان ویژه ناجا مستقر بودند و گویا دیگه شرم و حیا را کنار گذاشته بودند چون اسلحه قناصه ( دراگانوف ) که مخصوص تک تیر اندازها هست را علنا در منظر نمایش گذاشته بودند . ساعت به 7 نزدیک میشد که رسیدم به میدان تجریش در آنجا هم مزدوران یگان ویژه ناجا مستقر بودند ( در ضلع شمال میدان ) . بازار سنتی تجریش تعطیل بود برای همین لحظه ای در پایانه اتوبوس روبروی حرم امام زاده صالح نشستم و در این زمان بود که یک چیز خیلی جالبی را مشاهده کردم و دیدم جوجه بسیجی های پایگاه خاتم اولیا ( که در ضلع شمالی پایانه اتوبوسرانی میدان تجریش قرار دارد ) در کنار چند گنده لات بسیجی به سمت مردم رهگذر یورش میبرند و لوازم همراه آنها را میگردند و اگر ترقه و فشفشه پیدا میکردند آنها را مصادره مینمودند و سپس مکشوفات خود را به یک گنده لات دیگه که روی موتور و نزدیک درب پایگاه خاتم اولیا نشسته بود میدادند و وی هم همه آنها را در کیسه ای قرار میداد . این نحوه رفتار آنها برای من جالب بود برای همین یک نیم ساعتی زاغ سیاه آنها را چوب زدم ( هوا کم کم تاریک شده بود ) ناگهان دیدم آقای کنده لات پایگاه کیسه پر از ترقه را داد به یک جوجه بسیجی زیر دستش و وی هم کیسه رو برد و داد به دستفروش جلوی امام زاده صالح و دستفروش هم شروع کرد به فروختن آنها ( در کمتر از 5 دقیقه کلش رو مردم خریدن ) و در کمال ناباوری مشاهده کردم که این جوجه بسیجی ها دوباره به مردمی که همان ترقه ها را میخریدند یورش میبردند و ترقه های آنها را میگرفتند و اصلا به ترقه فروش کاری نداشتند ( گویا ترقه فروش همکار یا هم دستشان بود ) این مچگیری من از آنها نزدیک به 45 دقیقه طول کشید برای همین احساس کردم بسیجی ها کم کم دارند به من مشکوک میشوند برای همین سریع پایانه را ترک کردم و سوار تاکسی های تجریش و شهرک غرب شدم در میدان صنعت ( شهرک غرب ) ملقمه ای بود از انواع نیروهای سرکوب گر از اطلاعاتی و سپاهی تا یگان ویژه و بسیجی و داشتند توی همدیگه وول میخوردند . در شهرک غرب صدای ترقه ها شبیه خمپاره 120 میلیمتری و نور فشفشه ها شبیه به انفجار بمب ناپالم بود و در آن تاریکی من کاملا وحشت را در چهره این مزدوران رژیم مشاهده میکردم ( راستشو بگم دلم براشون سوخت که چقدر خرند !!! ) . خلاصه در انتهای این گشت و گذار به محل زندگی خودمان یعنی آریا شهر – صادقیه - ( محل گنده خایه دارها ) مراجعت نمودم در اینجا غوغا هست هرچند نیروهای لباس شخصی دارند دایما توی کوچه پس کوچه ها آمار مردم رو میگیرن ولی تخم نمیکنن وارد کوچه ها بشن ( بابا ناسلامتی یک تهران هست یه آریا شهر ) خیلی خسته شدم برای همین زیاد با بچه محلها نبودم و سریع اومدم خانه . در ضمن بگم من توی گشت های تجسسی ام گوشی موبایل و سایر لوازم اضافی را نمیبرم برای همین عکس نگرفتم ( تازه شم گوشی موبایل حاجیتون نوکیا 6600 هست ماله عهد بوقه و عکس برداری باهاش خوب نیست – بابا جون ما که مثل شما بچه مایه دارها نیستیم که دم به دقیقه گوشی عوض کنیم یک گوشی میگیریم 5 سال باهاش لاس میزنیم )

در انتها بگم این گزارش حاجیتون کاملا دقیق و موثق هست و خداییش اصلا 4 تایی نیومدم .

0 نظرات:

بايگانی وبلاگ